‏نمایش پست‌ها با برچسب تراژیدی. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب تراژیدی. نمایش همه پست‌ها

۱۳۸۶ مهر ۱۶, دوشنبه

شکایت از دل تنگ زندان

انسانها از نعمیت که به اختیار دارند شکر گذاری نمیدارند، وگرنه کیست که نداند عصمت ملکوتی سپیده دم را، زمزمه جادویی چشمه سار طبعیت را، لذت نسیم پیام آورسحر را،غروب خونبار شام را،نغمه شبآهنگ در دل کوچه باغهای خاموش را ، لذت خسته گیهای کارطاقت فرسای روز را، تب تن بیمار عاشق که از عشق معشوق میسوزد،نعمیت پایکوبی شب را،لخند مهتاب از لابلای شاخسارسپیدار بروری انسان را، چهچه ببللان در طبعیت پرصفا را، معنی راز زیبایی نهفته در طبیعت را، لبخند کودک معصوم خانواده راکه هرصبح سزاوار-والیدین است، لذت محبت دوست،رفیق واعضای خانواد ه را غُرش نافرمان دل آسمان را که اشکش را بدامن طبعیت میریزد خاموشی دشتها را که فارغ از تیر اندازی انسانها در سکوت فرو رفته اند وهزاران –هزار نعمیت دست ناخوردیی طبیعت را که هنوز دست هیولای قدرتمندان بدان نرسیده، جای آن دارد که شکر نعمات بداریم مگر اسنان ها آنفدر غافل اند که جذ بتو ...بلی بتو ای خانه متروک، تنگ وسیاه بتو می اندیشند، توجه قدرت مندان جهان را بخود جلب گردی......

شرق وغرب ،شمال وجنوب هرگوشه طبیعت این نعمت خداداد فراوان است که بخاطر آرامش انسان ها باید بکار برود، مگرنی .....جذ بتو می اندیشند ...تو چه داری که در این دل تنگت همه را چاه داده ای .... برای تو تفاوت بین خائین ،صادق ، دزد، رهزن، دانشمند وغول زنجیری همه یکسان است ؟ آیا از این همه افراد را که در آغوش تنگت می کشی عبرت نمیگیری؟

آیا میدانی که رادمردان وشیر زنان جهان که از عالی ترین صفات برخوردار اند دل سیاه ترا زیارت کرده اند؟

میدانم ...بلی میدانم که تو هم بیک مصائب ضرورت داری..... تو هم از سکوت خسته شدی ومیخواهی که آه وفریاد بی گناه و با گناه را داوری کنی .

ای قفص سنگی پنجره هایت را چو ن دل من تنگ ساخته اند

ای قفص ننگین از لابلای سنگ وگلت بوی ادامی زاد میاید

بلی بوی بی گناهی بی گناهان.... بی گناهان چون من در دامن تنگ تو جاگزیده بودند

بوی خون شان وبوی تن آزرده وزخمی شان که از دست ظالمان شلاق خوردند زیرا شبها را دردل تنگ تو سپری کردند تو شاهد عینی تمام شکنجه های شان هستی

ای قفص سنگی طول وعرض ترا اندازه کردند ای کاش به اندازه کوچکی تو با همه محاسبه میشد.... مگر تعداد شلاق واندازه زجر از اندازه حجم تو اضافه تر بوده است.

تو شاهد نفس های واپسین بی گناهان و وشاهد نجوا های شان بودی بی گناهان که به زور وظلم بدامن تو پناه جستند.

تو شاهد آناهی هستی که با بی گناه دامن ترا گرفتند و دوباره ترکت گفتند، گویا به فامیل شان پیوسته اند، مگرنه به فامیل نپیوستند واز تو هم جدا شدند، تو شاهد اخرین نجوا های شان بودی .

مگر ظالمان ترا هیچ وقت تنها نگذاشتند بی گناه دگری بتو پنا ه دادند وگوش تو از ناله دلگیر دگری نوازش یافت، گرچه نجوا ها برای تو یکنواخت گردیده است.

توهم قضاوت کرده نمی توانی که کدامین بی گناه است .....مگر توشاهید این یاد گار ها هستی که همه برایت با خون انگشتان شان ....با زغال برایت یاد گار نوشتند....

هر ظالمی که به قدرت رسید اول بتو فکر کرد و ترا تنها نگذاشت و بتو رفیق وهمدم آورد تا برایت ترانه غم سر کند و ترا مصروف نگهداشت.

زیرا تو یگانه راه نجات ظالمان از اندیشه ترقی خواهان واز عدالت جویان بر بی عدالتی هستی.

توتکیه گاه ظالمان و مونس مظلومان هستی، از تو میخواهم که بی وفا مباش و

مظلو مان را از دامنت مران که به ابدیت می پیوندند.

کابل،عقرب 1357 -ش

عروسی گدی


به یقین هر زن ودختر افغان از گدی بازی ایام کودکی خویش زیاد لذت برده اند ونشاد ان خاطره ها را بخاطر دارند، گدی ها زیبا بودند مگر نفس نداشتند زیرا قدرت نفس بدست کیسیست که تمام بشیریت وزنده جان های روی زمین را حیات بخشیده است هر گاه این طلسم بدست بشر میبود که برای تمام جامدات قوه بیان وتحرک میدادند چه جنایات را در قبال میداشت گلثومه

شکر الحمدالله که چنین نیست

مگر با آنهم زمانه تغیر کرده است.

پول وجهالات گدی های جاندار را اسیر میسازد، به تصویر گدی زیبا بنام گلثومه دقت نماید

که چه داستان غم انگیز وتلخ ازخدایان روی زمین دارد.

یک وحشی جنگ سالار پدرش رابقتل رسانید.

شرایط جنگ، عقب مانی جامعه اجازه کار برای مادرش نداد.

مرد خود خواه ومغروری دیگری مادرش را عقد نمود.

چون او از جنس لطیف زن بود بنام نان خور اضافی آن پندک گل را ازساقه اش (مادرش) نا جوانان مردانه قطع و جدا کرد وچون متاع بی ارزش برسربازار بفروش رسانید، هر گاه بچه میبود برای مزدوری شاید پدر اندرش او از خانه نمی راند.

یک مرد خر پول این کودک معصوم را که از دهنش بوی شیر میآمد در بدل پول درعقد پسر سی ساله خود دراورد ودر خدمت خانواده خویش قرارش داد.

گلثومه نازنین که صرفآ چهارمین بهار زندگی را پشت سر گذاشته بود از عشق، شهوت وتمایل جنسی بی خبر بود، بی خبر ازهمه چیز، در سن وسال گدی بازی خویش قرار داشت.

مگر نمیدانست که جسم نظیف، کوچکش مورد تجاوز قرار میگیرید ومرد سی ساله بنام شوهراو را به پول خریداری نموده است یعنی او زن خانه میشود و در خدمت خانواده چند نفری، مانند برده قرار میگیرد ولت وکوب میگردد شاقه ترین کار که از توان بزرگان بالاتر است انجام میدهد و شب در دهلیزاستراحت میکند بخاطرچی؟ ..... صرفآ بخاطر " یک لقمه نان".

ببینید که درسرنوشت این نازنین چه دستهای کثیف بازی نموده است.

انانکه مرتکب چنین جنایت گردیدند کسانی اند که فریاد اسلام ازگلوی کثیف شان برمیآید وهرپنج وقت در صف اول نماز گذاران قرار دارند.

با استفاده از نام مذهب مردم را- اغوا میدارند، تا اعمال غیر انسانی افشا نگردد.

مشکل اصلی نداشتن سواد و ندانستن اساسات علمی مذهب در جامعه است زیرا مذهب بشکل کورکورانه درکشور (90)فیصد بیسواد ما مورد قبول قرارگرفته است و نتیجه چنین میشود.

هر گاه مذهب وسیاست را مورد برسی قراربدهیم مانند دو مایشین کنترولیست که برای اجرای مقاصد شوم یکعده بکار میرود.

توسط آن مردم تحت اداره وکنترول زورمندان جاهل قرار میگیرند ومخصوصآ مردم عوام که از سواد بهرمند نیستند وخدا شناسی از طریق مطالعه علمی تتبع نکردند، صرفآ از زبان آخند های فروخته شده قبول، شستو شوی مغزی میشوند.

سیاست کتب خدایان روی زمین است که بالای مردم تحمیل میگردد بعضآ بنام دموکراسی وبعضآ بنام سوته کراسی مردم را پیش میاندازند وقوانین خود ساخته شان را برای تابعیت مردم از آن به زور در جامعه جاری میسازند مگر در همین قانون د نیایی نیز برای سن وسال ازدواج بشکل نمایشی فقره- ای وجود دارد .

مذهب عقیده شخصی ومربوط به وجدان هرفرداست و پیروی ازکتب آسمانی میباشد که مردم بدان متعقد اند زیرا در همه ادیان، بشر برای هم زیستی مسالمت آمیز، احترام بمقام انسان، عاری از ظلم و تعصب دعوت بعمل امده است، در هرچهار کتاب آسمانی چنین حکم مبنی برعقد نکاح ظالمانه طفل معصموم چهارساله وجوندارد.

ملا ، آخند و مولوی که مرتکب این جنایت گردیده است باید مجازات گردد اما نه ....نمیشوند.

زیرا در تمام کشور ها بخاطر دوام قدرت وادامه اندیشه های قدرت مندان وزروگویان مذهب وسیله دفاع از اعمال غیر انسانی (کشت وکشتار بی گناهان) ، فریب مردم عوام، دوام قدرت دولتی و سیاسی بشکل ماشین کنترول بکار برده شده است.

چنانچه هم اکنون و دوره های قبل در کشور ما چنین بوده است.

این نوع سو استفاده تنها در کشور ما نیست، بلکه در تمام کشور های مترقی و غیر مترقی ازعقاید مردم بخاطر بدست اوردن قدرت سیاسی استفاده گردیده وآنچه خلاف مذهب بوده عمل کرده اند کسب دانش علمی مذهبی در انحصار یکعده استفاده جویان قرار داشته است که با رژیم برسر اقتدار در زد وبند میبا شند.

اما درکشورهای مترقی مردم ازحداقل سواد بر خوردار اند با وجود ممانعت ها سطح دانش مذهبی خود را بلند میبرند تا جلو استفاده ملا واخند را سد گردند، چنانچه در امریکا در سال 2004 میلادی مردم پرده از روی جنایت هم جنس بازی ملا های کلیسا برداشتند.

دولت ها در تقویه اصول علمی واساسی مذهب وعقیده کمال بخرچ نمیدهند زیر از دانش مردم در هراس اند و میخواهند آنچه فرموده ملا ومولوی گماشته شده شان باشد در جامعه تطبیق گردد.

داستان گلثومه، طفل چهار ساله که عروسی گدی نموده است در هیچ کشور وهیچ مذهب چنین نبوده " یک شهکار افغانی" است، نمونه از هزاران استفاده جوی ازدین مبین اسلام بخاطر پوشاندن عیوب زشت مردان قسی القلب میباشد.

گلثومه تا یازده سالگی که بهترین دوره نشاد کودکان است با زندگی مبارزه نمود.

هرگاه مادر گلثونه دست وپایش با زنجیر سنت عقب مانده بسته نمیبود و اندک آگاهی از دین

مبین اسلام میداشت واز خود دفاع کرده میتوانست ، تن با ازدواج طفل معصومش نمیداد

واز ابتدا طفلش را نظر به مشکل که داشت به هم چون مرجع تسلیم میکرد.

این طفل معصوم نسبت عدم مقاومت جسمی که قادر به اجرای کار های شاقه نبود ، هر روز توسط اعضای فامیل شوهر لت وکوب می گردید، موکننک میشد، با چوب و سیم برق مثل حیوان لت می خورد، وجود نازکش با اشیای فلزی داغ، سوختانده میشد وسرانجام اخطار کشتن از طرف خسرش نسبت مفقودی یک ساعت بند دستی زنانه، او را محبور به فرار از زندان شوهرداری نمود، شب را در زیر یک موتر تکسی در سرک سپری کرد وفراد همان تکسی دریور او را به پولیس ولایت مربوط تسلیم نمود.

گلثومه طی مصاحبه های رادیویی شرح زندگی تلخ خود را به زبان خود بیان کرده است که هر اسنان سنگ دل با شیندن آن به گریه میآید، او فعلا دریک یتیم خانه در ولایت کابل با اندک محبت تحت نظارت کمیسون حقوق بشر بسر میبرد.

فروش زنان ودختران معصوم از جمله میراث شوم ، مرد سالاریست که گلوی زنان و کودکان نازنین ما را می فشارد.

چه خوب است که بخاطر نجات هم چون انسا نهای مظلوم دست بقلم ببریم و واقعیت های تلخ زندگی هزاران زن افغان را بنویسیم تا عبرت برای دیگران گردد، اعمال زشت پدران وشوهران ویا برادران شان افشا و با عث نجات یک انسان شویم.

زنان مظلوم را قبل ازآنکه بدبختی دامن گیر شان گردد نجات بدهیم چنانچه چندی قبل یک مرد افغان در پشاور پاکستان دختر نه ساله اش را در بدل مبلغ پنجصد دالر امریکایی برای مرد شصت ساله بفروش رسانید اما به کمک افراد قلم بدست جنایت آن پدرسنگدل افشا، موضوع به کمسیون حقوق بشر رسید، دخترک نه ساله از ماجرای سرنوشت چون گلثومه چهارساله نجات داده شد.

خواننده عزیز شما را به تماشای فوتو های ذیل که جنایت انسان جاهل را بالای طفل معصوم که مثل اولاد خانواده شان حساب میشد جلب میدارم.

گلثومه با داغ های از جنایت انسان در بدن نازکش

بمناسبت دهمین سالگرد وفات استاد محمد دین ژواک

از انجایکه مقدس ترین وظایف بشری ،ترقی دادن قدرت فهم وادراک وترغیب مردم به دوست داشتن قضلیت است .

احترام به نویسنده واجب میگردد

نویسندگان حقیقی وصدیق کسانی هستند که تاریکی های جهل را از فضای انسانیت می زدایند ، سختی ها وتلخی ها جامعه را با افکار حکیمانه اصلاح میدارند با اندیشه های بدیع وتعبیرات لطیف احساسات پاک را بیدار میسازند ورایت فضیلت را برا فراز اجتماعات به اهتزار در می اوردند .

نویسندگان بزرگ ، جامعه انسانی را از غبار تیره اندوه منزه میسازند ،حوزه ادمیت را بسوی روشنائی علم رهبری می کنند اهل بشر را به نیکی تشویق واز بدی تحذیر میدهند ،دایره افکار بشر را وسعت داده ،برای کسب بزرگی وافتخارات هیجانات سود مند در خوانندگان اثار خویش ایجاد میکنند وخواننده را برفضیلت وکمال رهنمون میشوند .

شاعرکیست

شاعر کسیست که به پایه کمال و،فیضلت علم رسیده است ، روح وروانش عاری از همه غبار اندوه ،کینه وخشنونت گردیده وبه یک کتله نور مبدل گردیده است ابن کتله نور یخبندان اندوه دیگران را ذوب مینماید بخاطر تبخیر غبار آرزدگی ها زلال ترین احساس درونی خود را چون اهنگ زمزمه میکنند خواننده تبخیر از اندوه خودرا در در لطافت کلمات شیرین شعر می بابد شعر احساس وانگیزه درون شاعر است که از نا رضای های جامعه ،بی عدالتی های اجتماعی وعدم تواضوع بشری بریکدیگر است ویا به عباره دیگر احساس وتبخیر درونی شاعر از دیدن مناظر پاک .منزه طبیعت سرچشمه میگیرد وبدیگران انتقال میدهند .

پس نویسند ه وشاعر ،استاد ورهنما افراد صدیق جامعه بشری هستند که خوشبختانه استاد ،علامه محمد دین ژواک یکی از انچمله فرزندان صدیق سر زمین ما بودند

استاد محمد دین ژواک یاران خود را از اشعه نور فضیلت خود در طول زندگانی شان منور ساخته است .

استاد ژواک در طول زندگی فقیرانه مگر با غرور وفضیلت زیست

بنده که افتخار چشیدن نمک سفره ان فقیر مرد بزرگ را داشتم از از اندیشه خلایق ان پدر بزرگوار کسب فیض نموده ام بپاس حرمت ان بزرگ مرد فقط میخواهم ابراز عقیده بنمایم که راه ژواک راه حقیقت ،پهریزگاری ، تواضع وشکسته نفسی بوده است مبارزه پیگیر او از زمان ویش زلمیان تا زمان که دیده از جهان بست با همان صفا وصداقت ادامه داشت راه او صداقت وعشق به انسان واندیشه مترقی بود ایکاش انسان های زیادی از ان جاده صداقت ،اخلاق وفیضلت عبور نمایند.

ژواک علم میارزه برحقش را همیشه در اهتزاز نگهداشت وبخاطر گرامی داشت عقیده خود ،حفظ شرافت ونجابت خود هیچگاه به هیچ آستان سرتسلیم فرود نیاورد مردانه وبا غرور در کاشانه فقیرانه اش زیست وفیضلت ،غرور وپای مردی را به خانواده خود انتقال داد

اکنون استاد ژواک در جمع مانیست مگر شمع های مشتعل شده او در جامعه که از استا د کسب علم کرده اند وپنج ژواک عزیزش را در کنار خویش داریم آنها راه او را تعقیب مینمایند ومایه افتخار جامعه ما میباشند .

روح ژواک شاد باد وماندگانش سرفراز