۱۳۸۷ بهمن ۱۰, پنجشنبه

تشکر

دوستان گرامی وعالیقدرسلام برشما تقدیم باد
بتاریخ 28 جنوری 2009 مصاحبه من با خانم مهریه عباسی در برنامه زن و اجتماع در تلویزیون آریانا آغاز یک پیوند جدید با دوستان وهموطنان عزیزم در سر تا گیتی بود بعد از ختم آن برنامه حدود هشت تلییفون تنها همان شب از سویدن ، جرمنی، هالند، ایران، شهر های مختلف کانادا، وامریکا داشتم بر علاوه طی یک هفته شصت وپنج ایمیل از سرتایر گیتی با روزانه حدود سه تا هفت تلفون را حاصل نمودم که ایجاد رابطه عمیق با دوستان قدیم وتازه که صرفاً مرا از نوشته هایم از طریق سایت ها میشناختند حاصل گردید این خود یک پیام خوش برای پیوند قلبها بوده و تشویق دوستان از سرتاسر گیتی قابل قدردانی وسپاس میدانم ودر . نوشتار آینده امیدوارم از پشتیبانی بی دریغ ایشان نیز برخوردار باشم.
بدین وسیله احساس قلبی خود را برای فرد فرد هموطنانم با ابراز نموده واظهار تشکر مینمایم. باتقدیم احترامات ماریا دارو

۱۳۸۷ بهمن ۶, یکشنبه

فهرست کتاب آوای ماندگار زنان
نویسنده : ماریا دارو
دوستان گرامی اگر میخواهید در مورد کتاب اندک معلومات حاصل بدارید فهرست کتاب را در ذیل مطالعه بدارید.
سر آغاز
نخست بخش تیاتر
انگاستان ، شکسپیر در عصر ملکه الیزابت
تیاتر فرانسه
رونق تیاتر در المان
تیاتر در افغانستان
اولین تیاتر رسمی در پلان و بودجه دولت امیر امان الله غازی
پوهنی ننداری
تیاتر ولایت هرات
شاری ننداری
لشکر ننداری
زینب ننداری
تیاتر ولایت کندهار
کابل ننداری
اول معرفی هنرمندان تیاتر در نظر گرفته شده است. صفحه 25 زندگینامه خانم حبیبه عسکر
صفحه 27 زندگینامه پروین صنعتگر، صفحه 29 خانم مخفی کابلی ، صفحه 33 خانم زلیخا نگاه ، صفحه 36 خانم سایره اعظم صفحه 38 خانم زرغونه آرام، صفحه 43 خانم نورتن نورانی، صفحه 45 خانم مزیده سرور، صفحه 46خانم ملیحه احراری، صفحه 48 خانم رابعه "پوذرنا" مستمندی، صفحه 49 خانم شریفه دانش، صفحه 50 خانم شهید صایمه مقصودی،صفحه 51 خانم زلیخا نورانی، صفحه 55 خانم خدیجه ضیایی "پروین"، صفحه 57 خانم محبوبه جباری،صفحه 560 خانم زلیخا فخری ، صفحه 62 خانم میمونه غزال ،64 حخانم زرغونه رفاه " گردش"، صفحه 66 خانم ستوری منگل ، صفحه 69 ختانم خورشید، صفحه 73 خانم ایلزا افضلی، صفحه 76 خانم حمیداه عبدالله ، صفحه 77 خانم هما مستمندی، صفحه 78 خانم طاهره ،صفحه 79 خانم عادله ادیم،صفحه80 خانم شهید حکیمه ،صفحه 81 خانم یاسمین یارمل، 83خانم شاپیری " نغمه" 84 خانم رابعه احمدی "هما"،صفحه 85 خانم رنا محرابی "بکتاش"، صفحه 89خانم سیما ترانه ، صفحه 890 خانم فتانه گل مکی، 91 خانم صابره آرش ثصفحه 93 مارینا گلبهاری، صفحه94 خانم ریتا وخانم حمیرا ومعلومات در باره سینما ،صفحه95 ایحجاد رادیو در افغانستان، صغحه 99 ایجاد تلویزیون واولین ریس جمهور افغانستان ، صفحه 101 خانم کوثر نورانی، صفحه 105 خانم لطیفه کبیر سراج، صفحه 108 خانم جمیله زمتن انوری ، صفحه 117 خانم رقیه ابوبکر ، صفحه 119خانم مستوره شال ،صفحه 120 خانم شهلا جیلانی ،صفحه 121 خانم شفیقه حبیبی، صفحه 126 خانم شکریه رعد، شصفحه 134 خانم فریده انوری، صفحه 136 خانم انیسه لطیف ، صفحعه 138 خانم خورشید عطایی140 خانم شیرین محمود، صفحه 141نفیسه محمود غوروال، 146 خانم نسرین محمود، 150 خانم تورپیکی سنگین "خادم"صفحه 153 خانم کریمه ویدا غزل، صفحه، 155 خانم پلوشه فقیری، صفحه 157 خانم زرغونه ژواک ، صفحه 160 خانم سیما شادان، صفحه 162 خانم فریده پاکطین، 163 خانم جمیله شقف وردگک ،ضصفخحه 166 خانم رجنی پران، 168 خانم شریفه شریف ، صفحه 1170 ذکیه کهزاد،صفحه 172 خانم ثریا امیرزی "پکتیانی" ، صفحه 173 خانم نبیمله همایون، صفحه 174 خانم نیره همانیون ، صفحه 175 خانم صفیه اشکریز ، صفحه 177 خانم فاطمه صیامی، صفحه 180 خانم مینه بکتاش، صفحه 182 خانم زهره یوسف "داوود"، صفحه 186 خانم آمنه زمان " زیرک" ، صفحه 187 خانم جلیله توخی، صفحه 190 خانم پروین هاشم منصور صفحه 193 خانم سهیلا اضغری، صفحه 194 خانم لطیفه قریشی ،صفحه 195زرغونه رسا ، صفحه 1896 پروگرام های ملیت های برادر، صفحه 197 خانم انابت ایماق ، صفحه 198 خانم ماری امید، صفحه 199 خانم نجیبه سارا بیابانی، 204 خانم صریا صدیق ، صفحه 206 خانم مستوره یوسفی ، صفحه 208 خانم جملیه مجاهد، صفحه 214 خانم زهره قیام ، صفحه 215 خانم فوزیه شهاب ، صفحه 219 خانم الیس نیکزاد" ناشر" صفحه 222 خانم فریبا شمال، صفحه 224 خانم نجیبه خلیل، صفحه 226 خانم فوزیه میترا، صفحه 229 خانم رشیده آمو، صفحه 230 خانم لطیفه ایر، 231 خانم سهیلا نثار "بسام" ،صفحه 233 خانم لیلما احمدی، صفحه 234 خانم ذکیه اشکریز ،صفحه 237 خانم شنکی گردیزی، صفحه 239 خانم عادله شاداب، صفحه 241 خانم زرغونه قفقیریار، 242 ایجاد شعبات صضروری در نشرات تبولویزیون ، صفحه 245 سرانجام ، صفحه 248 پایان کتاب

.

interview with arianatelevision.com

دوستان گرانقدر :
کتاب آوای ماندگار زنان با تلاش وپژوهش دوسال در اخیر سپتمبر سال 2008 در کانادا اقبال چاپ پیدا کرد . بتاریخ 20 نوامبر رادیو صدای امریکا برای 45 دقیقه همرایم مصاحبه نمودند وبتاریخ 23 جنوری 2009 تلویزیون جهانی آریانا در پروگرام زن در اجتماع برای بیشتر از یک ساعت خانم مهریه جان عباسی داوری همرایم مصاحبه کردند که طرف استقبال هموطنان عزیزم در سرتاسر دنیا قرار گرفت هرگاه دوستان مشتاق شنیدن مصاحبه هایم میباشند با ارسال ایمیل بنده را مطلع سازند برای شان ارسال میگردد با احترام ماریا

۱۳۸۷ خرداد ۱۴, سه‌شنبه


راحًیً چی وژارؤ په چیغو چیغو از قلم : ماریا دارو


با از دست دادن هنر مند، اشک هنردوستان خواهی نخواهی میریزد .

امروز استاد فضل محمد فضلی در میان هنرمندان ما نیست اما در آسمان مطبوعات کشور کار نامه های هنری او هنوز هم موجود است ومیدرخشد.

فضلی با سابقه درخشان هنری خود آثار گران بهاً مانند درام ، داستان ، پارچه های ادبی کوتاه در آرشیف رادیو تلویزیون از خود باقی مانده است.

او در سال 1326 شمسی در اولین پارچه هنری بنام دسمال "دستمال" درستیج ظاهر گردید وچنان درخشید که از طرف صدراعظم وقت " محمد یوسف " به اخذ جایزه نقدی نایل گردید. درهمین سال به کمک عبدالروف بینوا به رادیو کابل وقت معرفی شد ودرسال 1340 شمسی در پوهنی ننداری به تمثیل پرداخت.

فضلی برای رونق ورمق فرهنگ پشتو از دل وجان کوشید ودر برابر ناملایمات زندگی، در برابر برداشت های منفی مردم سنتی چون کوه استوار بود وچون نامش با فضلیت که داشت در بنر اجتماعی موفق گردید.

وی از جمله شاگردان شاد روان جانمحمد پلار موسس وبنیاد گذار تیاتر کندهار میباشد او که متعلم صنف دهم لیسه احمدشاه بابا کندهار بود هنرتیاتر دروجودش ریشه دواند واز رهنمایی استاد "پلار" مستفید شد.

چون جامعه برداشت غلط واز هنرتیاتر وهنرمندان تیاتر نسبت عدم سواد کافی وذهنیت تاریک شان داشتند تیاتر کندهار با همه زحمات مرحوم پلار ایجاد شده بود بسته گردید وهنرمندان آن هرطرف پراگنده شدند فضلی جوان نیز راهی ولایت کابل گردید ودر کابل چناچه در بالا تذکررفت راه هنر راپیش گرفت او بخاطر تقویت ورشد هنر تیاتر خیلی ها کوشید وخود را درجمع هنرمندان، نویسندگان مطبوعاتی شامل نمود.

فضلی در رادیو با تلاش فراوان در تربیه نوجوانان کوشید ودر شگوفایی این فرهنگ مسوولانه وپیگیرانه کوشا بود.

در ارتقاه دانش خود نیز تلاش فراوان کرد ازمطالعه آثار ادبی وفرهنگی نویسنگان بزرگ بهره برد.

زمانیکه رادیو کابل به حجم نشرات افزود واز پل باغ عمومی به چهار راهی انصاری نقل مکان کرد فضلی با قلم توانایش برنامه های بیشتر نوشت.

در جزب ممثلین مخصوصا ً بخش اناث زیاد تلاش نمود تا با هنرنمایی هنرمندان چون صایمه مقصودی ،سایره اعظم، تورپیکی خادم ودیگران نیم پیکر تیاتر را فعال نگهدارد.

او با یک خانم روشن ومترقی بنام نفیسه که وظیفه معلمی داشت ازدواج کرد وخانم عزیزش خوبترین مشوق وی در امور هنری او بود.

زمانیکه تلویزیون افغانستان برای بهره برداری آماده میشد، یکتعداد هنرمندان بخاطر آموزش تلویزیونی به کشور همسایه ایران فرستاده شدند، وی با گروپ هنرمندان جهت آموزش برنامه های تلویزیونی عازم ایران گردید.

در برگشت بوطن برنامه تلویزیونی را نیز در کنار برنامه های رادیویی نوشت ، دایرکتری نمود و در تمثیل نقش گرفت. ف فصلی همان طوریکه خودش عاشقانه در تمثیل برنامه هاحصه میگرفت برای تمام ممثلین منحث استاد احساس هنری را انتقال میداد و در تشویق ممثلین نه تنها منحیث یک آمر واستاد مهربانی داشت، بلکه منحیث یک دایرکتر موفق برنامه هایش را کار گردانی میکرد.

هرگاه سوال میزان کار نامه های استاد فضلی مطرح گردد از میزان سنجش بالا خواهد بود زیرا اواز آوان جوانی بکار هنری پرداخت حدود 50 سال عمر اش در خدمت فرهنگ گزشت.

در سال 1991 که زوال فرهنگی وهنری در کشور روا گردید و برهنر وهنرمند نه تنها بدیده تحقیر دیده میشد بلکه خطر حیات شان متصور بود فضلی ارجمند راهی دیار غیر گردید. فصلی هنرمند مردم بود واز میان مردم برخاست وبه ادبیات مردمی ارج گذاشت.

او در هجرت آباد پاکستان آرام نه نشست با جمع از هنرمندان رادیو تلویزیون در برنامه های بی بی سی که برای افغانستان نشر میگردید، مراجعه نمود.

او مدتی چند سال در نقش " عبدل " گفتنی هایش را بگوش مردم رساند .

از استاد فضلی دوپسر بنام های احمد شاه ومیرویس باقی مانده که پسر دومیش "میرویس" راه پدر را تعقیب میدارد واکنون در برنامه های رادیو بی بی سی بنام " نوی کور او نوی ژوند " همکاری دارد.

مرحوم فضلی که قلب پر تپشش سالیان دراز برای هنرتیاتر، رادیو وتلویزیون می تپید ، در اثر تکلیف قلبی از تپش باز ماند ودر تاریخ یازدهم اپریل سال 2005 میلادی به عمر 77 سالگی جان به جان آفرین سپرد روحش شاد

وراهش پرُ رهرو باد

۱۳۸۶ مهر ۱۶, دوشنبه

شکایت از دل تنگ زندان

انسانها از نعمیت که به اختیار دارند شکر گذاری نمیدارند، وگرنه کیست که نداند عصمت ملکوتی سپیده دم را، زمزمه جادویی چشمه سار طبعیت را، لذت نسیم پیام آورسحر را،غروب خونبار شام را،نغمه شبآهنگ در دل کوچه باغهای خاموش را ، لذت خسته گیهای کارطاقت فرسای روز را، تب تن بیمار عاشق که از عشق معشوق میسوزد،نعمیت پایکوبی شب را،لخند مهتاب از لابلای شاخسارسپیدار بروری انسان را، چهچه ببللان در طبعیت پرصفا را، معنی راز زیبایی نهفته در طبیعت را، لبخند کودک معصوم خانواده راکه هرصبح سزاوار-والیدین است، لذت محبت دوست،رفیق واعضای خانواد ه را غُرش نافرمان دل آسمان را که اشکش را بدامن طبعیت میریزد خاموشی دشتها را که فارغ از تیر اندازی انسانها در سکوت فرو رفته اند وهزاران –هزار نعمیت دست ناخوردیی طبیعت را که هنوز دست هیولای قدرتمندان بدان نرسیده، جای آن دارد که شکر نعمات بداریم مگر اسنان ها آنفدر غافل اند که جذ بتو ...بلی بتو ای خانه متروک، تنگ وسیاه بتو می اندیشند، توجه قدرت مندان جهان را بخود جلب گردی......

شرق وغرب ،شمال وجنوب هرگوشه طبیعت این نعمت خداداد فراوان است که بخاطر آرامش انسان ها باید بکار برود، مگرنی .....جذ بتو می اندیشند ...تو چه داری که در این دل تنگت همه را چاه داده ای .... برای تو تفاوت بین خائین ،صادق ، دزد، رهزن، دانشمند وغول زنجیری همه یکسان است ؟ آیا از این همه افراد را که در آغوش تنگت می کشی عبرت نمیگیری؟

آیا میدانی که رادمردان وشیر زنان جهان که از عالی ترین صفات برخوردار اند دل سیاه ترا زیارت کرده اند؟

میدانم ...بلی میدانم که تو هم بیک مصائب ضرورت داری..... تو هم از سکوت خسته شدی ومیخواهی که آه وفریاد بی گناه و با گناه را داوری کنی .

ای قفص سنگی پنجره هایت را چو ن دل من تنگ ساخته اند

ای قفص ننگین از لابلای سنگ وگلت بوی ادامی زاد میاید

بلی بوی بی گناهی بی گناهان.... بی گناهان چون من در دامن تنگ تو جاگزیده بودند

بوی خون شان وبوی تن آزرده وزخمی شان که از دست ظالمان شلاق خوردند زیرا شبها را دردل تنگ تو سپری کردند تو شاهد عینی تمام شکنجه های شان هستی

ای قفص سنگی طول وعرض ترا اندازه کردند ای کاش به اندازه کوچکی تو با همه محاسبه میشد.... مگر تعداد شلاق واندازه زجر از اندازه حجم تو اضافه تر بوده است.

تو شاهد نفس های واپسین بی گناهان و وشاهد نجوا های شان بودی بی گناهان که به زور وظلم بدامن تو پناه جستند.

تو شاهد آناهی هستی که با بی گناه دامن ترا گرفتند و دوباره ترکت گفتند، گویا به فامیل شان پیوسته اند، مگرنه به فامیل نپیوستند واز تو هم جدا شدند، تو شاهد اخرین نجوا های شان بودی .

مگر ظالمان ترا هیچ وقت تنها نگذاشتند بی گناه دگری بتو پنا ه دادند وگوش تو از ناله دلگیر دگری نوازش یافت، گرچه نجوا ها برای تو یکنواخت گردیده است.

توهم قضاوت کرده نمی توانی که کدامین بی گناه است .....مگر توشاهید این یاد گار ها هستی که همه برایت با خون انگشتان شان ....با زغال برایت یاد گار نوشتند....

هر ظالمی که به قدرت رسید اول بتو فکر کرد و ترا تنها نگذاشت و بتو رفیق وهمدم آورد تا برایت ترانه غم سر کند و ترا مصروف نگهداشت.

زیرا تو یگانه راه نجات ظالمان از اندیشه ترقی خواهان واز عدالت جویان بر بی عدالتی هستی.

توتکیه گاه ظالمان و مونس مظلومان هستی، از تو میخواهم که بی وفا مباش و

مظلو مان را از دامنت مران که به ابدیت می پیوندند.

کابل،عقرب 1357 -ش

خنده نمک زندکیست

ملا نصر الدین برای خریداری به بازار رفت در برگشت به خانه با یک رفیقش برخورد

رفیقش گفت: ملا چه خریدی

ملا گفت : از دست مادر اولادهایم دیوانه شدیم نمیبنی که مثل خر خوده بار کردیم

رفیقش گفت : خر نداری به خرئی نمی ارزی ....اگر خر میداشتی حالا خودت هم سوار خر میشدی

ملا که خانه رفت برای زنش گفت

او زن من مثل خر بار کش هستم مگر به خر نمی ارزم بیا تو هم به پشتم بالا شو که ارزش خر ره پیدا کنم

*******

یک جهان گرد امریکائی در کتابچه یاداشت خواز خوبی ها بدی های مردم دنیا نوشته بود

همه مردم دنیا زرنگ و کلاه باز وفریب کار هستند مگر شریف ترین انسان های روی دنیا مردم افغان اند خیلی مهمان نواز هستند مگر شکر که افغان نیستم با بیگانه هیچ کاری ندارند زیرا انها مصروف کشتن یک دگر خود اند

********

بک خانم اتیالیائی در کمسیون حقوق بین المللی زنان طی راپور ئی چنین گذارش داد به فضل خداوند در تمام مما لک جهان حقوق و ازادی زنان تا اندازئی اعاده گردیده است که از جمله افغانستان در حال حاظر به ردیف اول قرار دارد زیرا حقوق و ازادی زنان افغانستان در خریطه های مرغوب بنام (چادری)انداخته شده تا از تعرض مصوون باشند

********

یک سیاستمدار انگلسی در ستیژ سیاست بین المللی چنین گذارش داد

با کمال تاسیف تمام مردم دنیا مصروف باز سازی کشور های شان بوده و وارد رقابت در تجارت نین المللی گردیده اند و از سیاست دل سیاه ودل سرد شدند صرفآ یگانه کشور که در حال حاظر در نود فیصد بیسوادی بسر میبرند وسیاست را در حالت داغ در جریان نگهداشته اند و اصلآ دل سرد نشدند در جهان مقام اول را حاصل کردند افغانستان است

*****

یک کوه گرد جهانی بعد از موفقیت های بزرگ جهانی اخیرآ به شکست مواجه گردیده وبه خبر نگاران چنین گفت من در طول حیاتم موفقیت های بزرگی داشتم ودر شامخ ترین قلعه ها مرا کسی شکست نداده بود مگر اخیرآ در کوه توره بوره با کوه گردان تفنگدار به شکست مواجه شدم

*****

یک خانم فرانسوی که برنده مسابقه زیبائی گردیده بود روزی در یک قهوه خانه بایک مرد بزرگ افریقائی برخورد مرد با کمال ادب از خانم چنین توصیف کرد

خانم من شما را طرفآ از طریق تلویژیون دیده بودم مگر حالا که مقابلم قرار دارید شما واقعآ زیبا هستید مخصوصآ با تبسم که در لبان نفیس تان بسته به زیبائی ونفسی شما هزار مرتبه افزوده است منمونم که شرف حضور شما را دارم

خانم در جواب گفت : از شما تشکر شما هم مرد کلفتی هستید و با لبخند که در لبان تان است به کلفتی لبان تان هزار مرتبه میافزاید

*******

مردی نزد دکتور رفت دکتور بعد از معینات برایش گفت که برای سکرترم بگوید که تا برایت وقت برگشت را البته بعد از ختم ادویه تان مشخص سازد

سکرتر در کمپیوتر برای پیدا کردن وفت مناسب مصروف شد همینکه فرصت مناسب را برای مریض پیدا کرد با خوشحالی گفت

(اینه برو که یافتم ) مرد با شیندن گو اتاق ترک گفت there you go ) .

خانم بعد از تکمیل یادشت به اطراف خود نگاه کرد مرد غائیب بود در جاده از دنبالش دوید بالایش صدا کرد چرا یاداشت را نگرفته اتاق را ترک کردی باید این یاداشت را باخود داشته باشید که روز دیگر بیاید

مرد گفت

من انگلسی نمیدانم صرفآ میدانم که گو گو است از این بیشتر تحمل نوهین را ندارم

******

یک خانم به داوخانه رفت تا نسخه ادویه خویش را خریداری کند دوا فروش گفت خانم همین حالا ادویه شما در دواخانه ما موجود نیست من دوا شما را فرمایش میدهم فردا برای ما میرسد کدام وفت برای شما مناسب اکه دو باره بیاید

in the morning or in the afternoonفروش گفت) خانم کمی انگلسی بلد بود گفت

good afternoon

یک ملا کلیسا ویک ملا مسجد با هم همسایه بودند ملا کلیسا همه روزه ریشش را منظم میتراشید یک روز ملا مسجد برای ملا کلیسا گفت که ملا باید مصدر صفا وصدق باشد تا دگران از انها پیروی کند

ملا کلیسا گفت برادر من زیادتر از این صفا تر شده نمیتوانم هرروز ریشم را میتراشم

لباس صفا در تن دارم از بس که ریش میتراشم پل ریش قمیت گردیده

ملا مسجد ریشش را با انگشت شانه کرده گفت از دست تو لعنتی تمام مردم پیرو من شدند از من تقلید کرده ریش گذاشته اند درافغانستان اضلآ پل ریش وارد نمیشود

******

زمانیکه اولین ملا کلیسا در جرم بچه بازی دستگیر شد در محکمه چنین اعتراف کرد

خداوند برای هر انسان شهوت داده است چطور کنم که تمام خواهران راهیبه مان (سستر کلیسا )نفس خود را در راه خدا کشته اند در حالیکه خداوند قتل را منع وجذای بزرگی برای ان تعین کررده است بنآ مجبورند از بچه ها کار گرفتم

**********

یک خانم چنی نزد دکتور رفت واز درد معده شکایت کرد دکتور معالج برایش یک عنیک نمره دار را نوشته گفت این را خریداری کنید خانم چنی به دوا خانه رفت

دوا فروش گفت من عنیک فروش نیستم

خانم در حالیکه از درد مینالید فریاد زد من نزد داکتر داخله رفتم پیش داکتر چشم نرفتم بالاخره یک هم وطن خودرا به صفت ترجمان گرفته نزد همان داکتر برگشت

دکتور گفت اگر چشمان خانم تکلیف نمیداشتو دیده میتوانست کثافت ترکاری خوبتر شست وشو میکرد امروز به سنگ معده مبتلا نمیشد با این عنیک خوبتر دیده میتواند

********

یک خانم افریقائی ویک خانم انگلسی در ایستگاه ترن (ریل )مصادف شدند خانم انگلیسی که تازه از اریشگاه امده بود بخاطر محفوظ نگهداشتن موی وآریش خود چتری را حمل میکرد خانم افریقائی دید که باران نمیبارد چرا خانم چتری حمل میکند برایش گفت خانم عجب با این افتاب ضعیف که در وطن تان است زیر سایه بان راه میروی که زیادتر مثل برف سفید شوی ؟

********

در کشور ما بسیاری از مرد ها وزن ها اسم شان با گل پیوسط است وگل را در زبان انگلسی بنام

یاد میکنند وهم چنان آرد را با تفاوت املائی بنام flower

یاد میکنند

خانم هم وطن ما نزد همسایه خود رفته تقاضا کرد که گل اغا دیر کرد وبه خانه نیامده اگر تکلیف نباشد به مرجع کار شوهرم تیلفون کنید

خانم همسایه گفت بسیار خوب چند دفیقه بعد خانم در حالیکه بی صبرانه انتظارشوهر را داشت، زنگ دروازه به صدا در امد خانم گفت آه گل اغا جان چرا دیر کردی وقتیکه در را باز کرد همسایه یک خریطه بزرگ ارد را در پشت در وازه گذاشته بود

سوانیح خورشید نور

در سال 1335 خورشیدی در شهر کابل تولد گردید مکتب ابتدائیه خورا در میرویس هوتکی وثانوی را در لیسه نسوان "میرمنو تولنه " اکمال نمود او در خانوااده هنر مند تولد نیافته است وهنر را از فامیل به ارث نگرفته است، مگر در راه مبارزه حق بر باطل هنر مند شد وخوب درخشید.

سرگزشت زندگی پر از فراز ونشیب خورشد مانند هزاران زن افغان در سر زمین ماست.

اودانست که بخاطر عدالت خانوادگی واجتماعی مبارزه نماید، استعداد نهفته در باطنش را تبارز دهد.

ازدواج های قبل از وقت در سن "14" سالگی نهال سرسبز جوانی او را بدرخت تنومند و مستحکم مبدل ساخت که هیچ تبر تیز روزگار عقب مانده جامعه وخانواده او را از پا درنیاورد.

زمانیکه پا در خانه بخت نهاد از ادامه تحصیل محروم گردید.

او باید مادر میشد ومثل هزاران مادر دیگر در چهار دیوالی خانه بسر میبرد زمانیکه اولین طفلش بدنیا آمد، متوجه شد که مادر بودند تنها طفل آوردن نیست، مادر باید دارای تحصیل باشد تا در روشنای علم به تربیه سالم اولادش بپردازد، روی آن دلیل از شوهرش تقاضای ادامه تحصیل نمود، شوهرش رضایت نشان داد مگر این خانواده جوان از خود کدام عاید نداشتند ودر درسترخوان خسر "پدرشوهرش" وبا خانواده بزرگ زندگی میکردند.

مخفیانه خود را شامل لیسه نسوان نمود، ادامه تحصیل مخفی نه تنها در باز کردن گره مشکل سهولیت نیاورد بلکه در زندگی تازه و جوان شان گره ها وگور گره ها انداخت.

فامیل شوهرش کاملا مخالف ادامه تحصیل بودند واز هر طریق فشار وارد میکردند تا جلو تحصیل او را بگیرند، ممانعت های روزمره ، فشار های اقتصادی وعدم نگهداری طفلش وغیره پرابلم ها را سد راه توسل خورشید بدامن علم میدانستند.

سرانجام او را از دامنت خانواده بیرون کردندتا از این طریق مانع ادامه تحصیل او شوند، او بایک طفل در حالیکه شوهرش نیز مصروف تحصیل بود بار زندگی خود را بدوش کشد، نا چار دریک رستورانت بعد از وقت مکتب بکار همت گماشت تا مخارج خانواده کوچک سه نفری خود را تکمیل نماید، بعدآ درسال 1353 –ش-در فیلم سیاه موی وجلالی دست بکار هنری زد وهمزمان در رادیو افغانستان در مدیریت درام وداستان پشتو قرارداد کرد واز کار شاقه رستورانت کنار رفت .

زندگی آهسته آهسته رونق گرفت وراه خود را بطرف روشنی باز کرد و دومین فیلم بنام غلام عشق نقش بازی کرد وسومین فیلمش دام مرگ نام داشت، این فیلم برای تنویر اذهان عامه بود زیرا مردم آن زمان بخاطر تداوی بعوض دکتور، زیارت میرفتند واز مرده که خاکش را هم باد برده، تقاضای شفاعت و صحت میکردند در این فیلم تنویری خورشید واقفآ مانند نامش درخشید، در کنار همه مصروفیت ها درس هم میخواند واولاد هم تربیه میکرد مخارج زندگی خانواده کوچک خود را از کار پرثمر اجتماعی، میپرداخت وزمینه را برای تحصیلات عالی شوهرش در پوهنتون کابل مهیا میساخت.

او توانست با مبارزه پیگیر وهمت بازو مسیر زندگی خود را از تاریک های تعصب آلود خانواده نجات بخشد، منحیث یک خانم با درک ورسالتمند از طریق هنر تمثیل نا رسای های اجتماع را برملا سازد وبرای نجات جامعه از بدبختی مخصوصآ نجات "زنان" در کنار دیگر هنرمندان بکار وتلاش فرهنگی ادامه داد.

هنر او بارور تر گردید ونامش سرزبان ها افتاد واز شهرت هنری برخوردار شد، حسادت خانواده که مخالفت ادامه تحصیلش را داشتند نیز قوت گرفت اما چون پسر شان محصل بود ومخارج زندگی را پرداخته نمی توانست، بکار عروس شان ضرورت داشتند مگر با آنهم در اثر تحریکات ومداخلات فامیلی که خصلت اکثر فامیل هاست پسر خویش را تحریک به لت وکوب نمودند وشوهر دست به لت وکوب برد وهمسر عزیزش را که یگانه ممد و اکمال کننده خانواده جوانش بود، اذیت مینمود او موافق بکار وعاید ماناهانه خانمش بود مگر نظر به تحریکات فامیل میگفت در درام ها نقش زن بازی نکند "اینرا هم میدانست که نقش ها را از روی کاغذ میخواند وبس "

زمانیکه تحصیلش را از لیسه نسوان تمام کرد نسبت استعداد وسابقه کار در اداره هنر وادبیات بصفت مامور رسمی تقرر حاصل نمود. هر پیروزی که برایش دست میداد بعوض تشویق ونوازش از سرزنش شوهر وخانواده او برخوردار میگردید.

زمانیکه شوهرش تحصیلات خود را بکمک خانمش از پوهنتون تمام کرد در صف خانواده خویش قرار گرفت وبه ادامه کارخانمش بمخالفت پرداخت و مخالفت ها عمومآ جنبه حسادت وخود خواهی مرد سالاری بود، زیرا افتخارات هنری در جامعه عقب مانده با عث عقده گشایی ها ،بد بنیی ها وانتقادات میگردد.

بجای آن که شوهرش خود را در افتخاراتش شریک بداند، خود را تحقیر شده میپنداشت، اما در محاسبه معاش وحق الزحمه ها دقیق و هوشیار بود.

خورشید با آن همه مشکلات دست از مبارزه برنداشت زیرا روح وروانش از تعصب، حسادات ، غیبت گویی، نا دیده گرفتن خدماتش "بنام زن"، شدیدآ درد حس میگرد وبرای پیدار ساختن دیگر زنان هم وطنش هر چه بیشتر کار فرهنگی واجتماعی خود را تقویت بخشید، در پارچه های تمثیلی برنامه های مختلف رادیو ، در برنامه های مختلف تلویزیون ،"دری وپشتو" ودر فیلم های تلویزیونی وسینمایی حصه گرفت وحتیُ در شرایط دشوار جنگ های داخلی با طفل شیر خوار اش در کارش حاظر بود در حالیکه عدم همکاری برای نگهداری طفل مشترک شان از طرف خانواده شوهر شدیدآ سازمان دهی میگردید تا باشد که سد پیشرفت های هنری او گردند اما او بیدون هیچ نوع خوف وهراس در بیشترین فیلم ها در مرکز وولایات کشور کار کرد ودرجامعه جای گاه هنری خود را پیدا نمود.

بر علاوه چند فیلم فوق الزکر در داخل کشور در فیلم های مانند : جنایتکاران، صبور سرباز، ندامت، سفر، عروس، مردهاره قول است، پرنده های مهاجر، دکندیزوی، کیفر، زمین، فرجام، گناه، فرار، مزرعه سبز، وغیره که اکثرآ در شرایط دشوار جنگ تهیه گردیده است قهرمانانه سهم گرفت.

در سال 1992 میلادی ترک وطن کرد وبه ماسکو اقامت گذید در ماسکو سرد بازهم بکار های شاقه پرداخت تا لقمه نان حلال برای خانواده خویش تهیه نماید ودر کنار کاری های شاقه بکار هنری، "ادامه سریال شیر آغا وشیرین گل" با سایر هنرمندان پرداخت.

او به شاقه ترین کار ها تن داد تا زمینه بیرون رفتن از ماسکو را در یکی از کشور های آروپایی مهیا سازد و اقامت دایمی داشته باشد وتلاش بیرون رفت از ماسکو را فراموش نکرد، اولا شوهرش را بکشور سویدن فرستاد وبعد خودش با همه اولادهایش وارد آن کشور شدند، چون شرایط زندگی هنرمندان در افغانستان در آن زمان خطر حیاتی شمرده میشد و حیات هنرمند برای کشور های مترقی خیلی مطرح بود، در کشور سویدن بخاطر هنرمند بودنش از تابعیت دایمی برخوردار گردیدند این امتیاز شامل حال شوههرش نیز بوده است.

در سویدن دوباره برای تکمیل زبان وارد صحنه تحصیلی گردید، بعد از ختم کورسهای زبان شامل مکتب و کورسهای مسلکی ذیل گردید


Barnskötare - Kinder garden, Project VÄGVAL, Storhusshåll med restaurangsvenska, orienteringskurs för invandrare- Restaurant, Undersköterska- Nurce assistent and Computer course.


ودر پهلوی درس بازهم به معاش سوسیال اتکفاه نکرد وبکار رسمی پرداخت تا در روشنی قانون آن کشور در برابر کار ش از حقوق وامتیارات یک فرد سویدنی مستفید گردد.

با این عمل معقول حسادات دوباره شوهرش تحریک گردید وشوهرش آنچه میدانست این بود که با داشتن تابعیت کشور مترقی باید یک زن دیگر بگیرید واو را بدبخت بسازد که"خواسته مردان زور گو" میباشد وچنان کرد خانم دوم را از افغانستان عروسی نمود وبه اروپا آورد مگر از خشم طبعیت بی خبر بود که آنچه کشت نمود با درو کرد.

خانم اول را که تمام بارمسوولیت فامیلش را سالیان داراز بدوش کشیده بود وتمام زحمات را برخود قبول کرد تا شوهرش تحصیل نماید، چنین پاداش داد. گفته اند "قمیت زر را زرگر داند نه آهنگر"

مگر خورشید با همه بی مروتی شوهر خم بر آبرو نیاورد وشجاعانه رسالت مادری خود را انجام داد وبه تربیه اولاد هایش همت گماشت هر کدام ایشان را تحت سایه وسرپرستی خود قرارداد واکنون از تحصیلات عالی برخوردار گردیدند، صرفآ دو فرزند جوانش تا فعلا مصروف تحصیل در کالج میباشند، ودو فرزند اولی را با افتخار را به جامعه تقدیم نمود.

بار زندگی را بدوش کشید از معاش حلال زندگی آرام و آبرومن برای اولاد هایش تهیه نمود خود وفرزندانش مانند هر تبعه سویدنی از بهترین زندگی وامتیاز قانونی سویدن بر خوردار هستند وبا آرامش به زندگی ادامه میدهند

برخلاف شوهرش که در بازی زندگی دیگران مهارت دارد، در صحنه نبرد به ناکامی مواجه گردید.

خانم دومی با بدست آوردن سند قانونی تابعیت سویدن از شوهر جدا گردید زیر گفته اند که

" چاه کن همیشه در چاست"

خانم خورشید یک هنرمند رسالتمند ، پرتلاش ، زحمت کش ویک مادر مهربان وبا حوصله میباشد، او تنها در ساحه هنری دارای شهرت نبوده بلکه در شمار زنان فداکار کشور نیز شمرده میشود زیرا زنان ما درهر گونه شرایط مسولیت های مادری شان را فراموش نکرده اند.