۱۳۸۸ بهمن ۲۴, شنبه

یاد هنرمند گرامی ما گرامی باد




در مورد گرامی داشت ازهنرمند محبوب کشور مرحوم " غنمیت " دوستانیکه از وی شناخت داشتند در سایت روزنه قلم زدند چه کارعاقلانه وبجا کردند. زمانیکه نوشتار دوستان را در سایت مطالعه کردم به یاد ایام افتادم که همرای مادرم بدوکان مرحوم پران ناتهه برای خرید چپلک های مرغوب پلاستکی میرفتم.
شناخت مردم افغانستان از آن هنرمند محبوب کاریست دشوار، زیرا پران ناتهه همانطوریکه غنمیت تخلص مینمود انسان غنمیت و برومند، برای استحکام پل دوستی میان نژاد ها و مضاهب مختلف مردم کشور و از بین بردن تعصب زبان وعقیده بود.
او به هیچ مذهب عقیده تعصیبی نداشت، قلب او سرشار ازعلم خدا پرستی وانسان دوستی بود او میگفت انسان را باید دوست داشت زیراانسان از محبت وعشق بوجود آمده است. خالق یگانه خلق کننده همه بشریت است این مهم نیست که طفل ازکدام پدر ومادر ویا درکدام سر زمین بدنیا میآید وبکدام مذهب متعقد میشود وبکدام زبان تکلم مینماید. خدا را باید پرستید وانسان را " کانون عشق ومحبت " است، باید دوست داشت.
عشق به خالق بشریت وعشق به انسان وانسانیت را وجیبه خود میدانست.
پران ناتهه "غنمیت" درسال 1927 میلادی درخانواده یی هندو افغان درگذر پایان چوک کابل تولد گردید درآوان کودکی شوق آواز خوانی را درسرداشت. زمانیکه درمکتب آسمایی شامل گردید با دختران و پسران هم سن وسالش بدون تعصب برخورد عالی انسانی داشت این خصوصیت اورا در جمع شاگردان مکتب آسمایی برجسته ساخته بود، تمام معلمین وشاگردان او میشناختند ودوست داشتند. درسن نوجوانی که هنوز 15 سال داشت در گرو زلفان سیاه، دراز و پریشان دختری بنام "ملکه" اسیر گردید، بعد از تحمل یک دوره عشق پنهانی که درکشورما جز فرهنگ هندو و مسلمان بود، سوخت وساخت و سرود :
آن سلسله مو آید اگر بر سربازار = بازار شود از نفسش تازه چو گلزار درکشورما نظر به فرهنگ سنتی ازدواجهای جوانان به خواهش و انتخاب والدین از بین دختران و پسران اقارب نزدیک انتخاب و تطبیق میشد، آقای غنمیت نیز تحت فشار همان فرهنگ سنتی قرار گرفت فامیل ازدختران اقارب برایش انتخاب و پیشنهاد کردند. مگراو که دلش را در گرو سلسله مو اسیر شده بود پیشنهاد ازدواج با اقارب نزدیک را رد نمود وبه عشقش وفا دار باقی ماند.
مخالفتهای آقای غنمیت دربرابر تصمیم خانواده درآنزمان که مردم پیرو فرهنگ سنتی بودند یک نوع سرکشی پنداشته میشد، ناگذیر واقعیت زندگی درونی خویش را برای فامیل افشا نمود که وی از مدتهاست در بندعشق کسی مجنون شده است. هماناً بمخالفت شدید روبرو گردید.
خانم ملکه نیز در خانواده اش ازمشکلات مبرا نبود او نیز برای پذیرفتن آن عشق سینه فراخ داشت مگر خانواده ایشان نسبت همان عقیده سنتی مسله ازدواج با اقارب را نسبت به بیگانه برای دختر شان ترجیع میدادند، ونسبت به آقای غنیمت که ازاقارب نزدیک شان نبود ومخصوصا ً که هنرمند بود شدیدا ٌ مخالفت نمودند زیرا هنرمند شدن نیزدرجامعه سنتی کار سهل نبود هنرمندان در آنزمان مشکل فروان داشتند ورنح بی کران کشیدند، بجز یک قشر محدود روشنفکر، در بین توده های وسیع جامعه، هنر وهنرمند قابل پذیرش نبودند.
روی همین مجبوریتها ومشکلات آقای غنمیت ازخانه و سر زمین آبایی اش افغانستان بطرف هند به حکم خشم وتن ندادن به ازدواج اجباری سفرکرد.
درهند عقب کار وپیشه یی میگشت که با راجکپورهنرمند معروف هند معرفی گردید، راجکپور استعداد وعلاقه وی را درک نمود واو دریکی از کمپنی های فیلمبردای هند معرفی کرد تا منحیث هنرمند درفیلم ها ازاسعداد سر شار وی استفاده نمایند.
زمانیکه فامیل غنیمت ازموضوع مطلع گردیدند کاکایش سفری به هند نمود، وی را دوباره با خود به افغانستان آورد زیرا در آنزمان هنرمند شدن ودرفیلم بازی کردند برای فامیلهای افغان قابل پذیرش نبودزیرا جامعه افغانی برداشت چنان روشنگری را نداشت.
درعین زمان عشق غنمیت سرتا پا ملکه راآتش زده بود واز دوریش رنج میبرد همین که از برگشت وی اطلاع حاصل کرد برای فامیل خود اعلان نمود که جز با پران ناتهه با کسی دیگر حاضر به ازدواج نمیباشد ودر اثر مخالفت شدید وفشار والدین خودرا از طبقه سوم منزل بکوچه پرتاب نمود در اثر این پرتاب پایش شکست و مهُر سکوت را نیزشکستاند و برای پدر ومادرش عشق پنهانی اش افشا نمود ومخالفت فامیل را بی نتیجه خواند، از تحمیل ازدواج با پسران عمه، کاکا، خاله وماما سرکشی نمود روی این حقیقت تلخ پدرش مجبورا ًراضی به ازدواج دخترش با آقای غنمیت گردید. عشق این "لیلا ومجنون " فامیل ها را در ازدواجهای اجباری وپیوند های پی هم در میان اقارب نزدیک مانند خاله زاده،مامازاده،کاکا زاده وعمه زاده مجبور به وسعت نظر ودوستی فراختر در بین جامعه هندو سرزمین ما نمود.
این ازدواج میمون بعد ازکشمکش های زیاد درسن 21 سالگی آقای پران ناتهه اتفاق افتاد و ثمر چهار فرزند" دوپسر ودو دختر" را درقبال داشت.
پران ناتهه بعد از ازدواج منزل پدرش را ترک وبه زندگی مستقلانه خویش آغازید.
او درزندگی شخصی وهنری واجتماعی یک انسان مهربان غریت نواز وخیر رسان بود.
وی را عقیده برآن بود که بهترین عبادت برای رضایت خداوند، خدمت برای بشریت و احترام بمقام ولای انسانی است. روی همین مفکوره برای غریبان و بینوایان دست همکاری و محبت دراز مینمود. او تجارت بوت فروشی راآغاز کرد و درکنارآن وسایل پلاستیکی از قبیل چپلک، ظروف خانه، ودستکولهای پلاستکی برای خرید مواد برای خانم مدرن، سامان وبازیچه اطفال را برای اولین بار درافغانستان وارد نمود، وی را میتوان اولین تاجر وسایل پلاستکی در زمانش خواند، با این پیشه تجارت برای تمام جوانان اقارب و افراد غریب کار ایجاد نمود، آهسته آهسته در اقلام تجارتی خویش وسایل هنری از قبیل تبله، ارمانیه، وغیره را نیز به کشور وارد نمود که هنرمندان به وسایل مورد نیاز شان دسترسی پیدا نمایند. یکی ازخصوصیت آقای غنمیت آن بود که با مشتری نظر به وضع جیبش معامله میکرد اگر شخص بی بضاهت برای پسرش یک جوره چپلق میخرید از وی پول اخذ نمیکرد وبرای طفلش ازسامان وسایل بازیچه اطفال نیز تحفه میداد، برای مشتریان مطابق رسوم افغانی، یک گیلاس چای گرم وبعد ها یک کوکا کولای سرد تعارف مینمود هرگاه خانمها از جمله مشتریانش میبودند یک درجن قاشق چای برای خانم تحفه میداد. در اثر آن همه خیر رسانی بازار تجارتش خیلی رونق گرفت ودست به ایجاد شیرینی پزی زد و مشتریان رااز شیرنی های خوش مزه نیز میچشاند، سخاوت ومردم داری پران ناتهه شهر کابل را آوازه کرده بود.
قسمیکه در فوق متذکر شدم که وی اولین تاجر ظروف ووسایل پلاستکی درکشوربود وی اولین اعلان تجارتی را نیز در رادیو افغانستان بدست نشرسپرد که تا آن زمان اعلانات تجارتی در کشورما از طریق رادیو معمول نبود.
او درکار تجارتی دست به ابتکار دیگری زد یعنی عطر شام پاریس نیز ازجمله اقلام تجارتی او بود، وی بایلر های عطر را با بوتل های خالی ازفرانسه وارد میکرد و برای خانمهای که شوهر نداشتند ویا شوهران شان دچار مشکلات اقتصادی ویا مریض بودند کارایجاد مینمود یعنی خانمها بوتلهای عطر را در خانه شان پرُمینمودند وبا سرش زدن کاغذ های مارک کمپنی فرانسوی آماده فروش میساختند بدین وسیله برای خانم های خانه یک عاید حق وهلال تهیه دیده بود. درفصل خزان مردم در کشور ما معمولا ًمواد خوراکه ومواد ارتزاقی را تهیه میکردند و آمادگی زمستان را میگرفتند، وی برای علاوه آمادگی برای زمستان خانواده خویش اشخاص غریب وبی بضاعت را فراموش نمیکرد برای فامیل های بی بضاعت مقدار آرد وبرنج را تهیه ودر بین خریطه برنج ویا بوجی ارد یکمقدار پول نقد میگذاشت وبرای فامیلها ارسال میکرد واز ذکر نام خود پهریز مینمود. وی غنمیت بزرگی برای مردم غریب وبینوا بود.
درعرصه هنر، آواز گرم وگیراش به مجالس شور و بدلها محبت می انباشت هموطنان ما شاهد استماع آواز دلشنیتش طی هنرنمایی، درخانقا پایان چوک، درمندرهندوها در درامسال سکهه ها بودند و درهرجایکه زمینه مساعد میگردید بدون تعصب نژادی ، مذهبی و قومی دلها را پیوند میداد محبت وعشق انسان پرستی را در دلها شخم میزد.
در رادیو افغانستان طور افتخاری آهنگ میخواند واز هیچ اهنگش مزد و حق الزحمه اخذ نمیکرد، برعلاوه درهر رفت وامدش به هند درغنا و تقویت آرشیف رادیو افغانستان از پول شخصی اش عمل نیک وخدمت بزرگ انجام داده است.
او خدا را می پرستیدید وعشق به انسان را عقیده داشت، مسلمان نبود مگربه زیارت پاچا صاحب سخت عقیده داشت وهرچهارشنبه زیارت آن رادمرد خدا را فراموش نمیکرد.
وی همیشه مهماندار بود مخصوصا ً هنرمندان هندی غزال خوانان مشهورهند وپاکستان را در شبهای مهتابی کابل پذیرائی میکرد، چنانچه هنرمندان معروف ما نند تلک محمود، شیلا کشمری، سلامت علی خان، نزاکت علی خان، آسا سنگهه مستانه، "سرندارکور،پرکاشکور" دوخواهر آواز خوانان محلی در یکشب مهتابی در تپه پغمان مهمان وی بودند و طبق معمول او باید در روز چهارشنبه به زیارت پاچاصاحب میرفت، مهمانان را در انتظار نگهداشت وبا خانم و اولادهایش طرف زیارت پاچاصاحب رفت، خانم واطفالش درموتر منتظرش بودند وی بایکدانه نان گرم و شیرین که شکل روت و یا چپاتی پخته شده بود با یک دستمال کرشنیل بافی روی دستش برگشت ونان آنقدر داغ بود که بدون دستمال گرفته نمیشد خانمش سوال کرد:
این نان در آن بلندی کوه از کجا شد؟
او گفت چهل زن ملبس با لباس سرخ بودند چهل دیگدان گلِی دور زیارت پاچا صاحب روشن کرده بودند و نان می پختند، آنها این نان را برایم دادند. دریور آقای غنمیت که شخص مسلمان واز شیر مردان پنجشیر بود دویده بطرف زیارت پاچا صاحب رفت تا یک نان بدست آورد، وقتیکه برگشت گفت : تمام آن چهل خانم ناپدید شده بودند تنها یک دیگدان گلِی با اتش نیمه افروخته وجود داشت وبس .
آن نان گرم وشیرین را برای صد نفر مهمانانش یک یک لقمه تعارف کرد وبرای تمام مهمانان کفایت نمود این خود میرساند که آقای غنمیت دوست خدا بود. وی روی این همه اخلاق حمیده که داشت قلب هندو، مسلمان را بدست میآورد.
شب های جمعه درخانقای پایان چوک کابل نعتیه میخواند، مردم فکر میکردند که پران ناتهه مسلمان شده است هر روز که خانم رجنی دختر شان طرف مکتب میرفت دختران هم سن وسالش یکدیگر رااشاره میکردند که گویا پدر رجنی خانم مسلمان گردیده است.
هندوان شهر کابل افتخارات دیگری داشتند زیرا پران ناتهه هندو هم مذهب شان بود وحتی در جمعیت مذهب سکهه ها نیز آقای غنمیت "غتمیت" بزرگ بود.
مگرحاسدان وحسودان برداشت چنین انسان خدا پرست وانسان دوست را نداشتند و دست به چور چپاول دکانهای مذکورزدند دریک شب به دو سرای احمد شاهی وسرای میرعلم هفت دکان وی را آتش زدند پول نقد واموال قمیتی او را ربودند با این عمل غیر انسانی تمام هست و بود مرحوم طمعه حریق شد. از بد حادثه اخیرزندگی آقای غنمیت به زلت وخواری گذشت باوجودیکه برای احیای مجدد زندگی اقتصادی اش تلاش فروان نمود روی همین دلیل سفری به هند کرد اما دراثر یک حادثه ترافیکی مجروح گردید بعد ها منجر به فلج شدن طرف چپ بدنش شد وبا حقارت وغربت ، دورازمیهن اصلی اش در سال 1983 میلادی جان به جان آفرین تسلیم کرد.
روحش شاد باد
خواننده ارجمند گفتنی هایکه درفوقاٌ تحریرگردیده است از زبان خانم رجنی پران دختر آقای غنمیت نوشته ام وی ازجمله دوستان بسیار گرامی بنده میباشد که هر چند روز بعد تیلفونی باهم صحبت های داریم، خانم رجنی درهمین مدت ها یک اندازه از مریضی که عاید حال شان است، رنج میبرند جویای احوال او گردیدم بخاطر که دم را غنمیت شمرده باشیم، یاد از گذشته های مرحوم غنیمت کردیم. خانم رجنی تمام خاطرات را که از پدرش در حافظه داشت برایم حکایت نمود. لازم دیدم تا برای دوستان وعلاقه مندان " مرحوم غنمیت " این رازهای سر پوشیده رااز طریق سایت وزین روزنه پیشکش نمایم با سپاس از خانم رجنی پران که با من هم نظر گردید. ،.
دراخیر امید دارم دوستان درمورد آقای غنمیت که واقعاٌ غنمیت بزرگ کشورما بودند، با مطالعه چند سطر شناخت بیشتر حاصل نمایند.
همچنان برای خانم رجنی پران صحت مجدد وسلامتی از بارگاه خداوند استدعا میدارم.

مصاحثه گردش



به سلسله گرامی داشت ویاد ازگنجینه های هنری وفرهنگی کشوردراین شماره گفت وشنود ما را با آقای محترم نعمت الله گردش هنرمند محبوب تیاترکشورمطالعه میفرمائید.

تیاتردرکشورهای مختلف دشواری ها، فراز ونشیب های فراوان داشته است.

ایثاروفدا کاری هنرمندان دررشد وارتقاع تیاتردرهرکشورقابل قدردانی میباشد.

هنرمندان درجهان جهت آگاهی مردم دررابطه مناسبات فرهنگ سنتی و جا گذین ساختن فرهنگ جدید، مظالم اجتماعی وسیاسی را با ایثار وفدا کاری، هنرمنمدانه انگشت انتقاد گذاشتند وموفقیت های فراوان کمایی کردند.

رایج ساختن فرهنگ جدید، افشای سیستم غیرعادالانه جوامع بشری، تغیر فرهنگ کهنه وعقب مانده درجهان، بدون فداکاری هنرمندان تیاتردرزمان پیشن ناممکین بود.

هنرمندان با قبول رنج ها جامعه را برروشنایی کشاندند، کسانیکه خود ازسنتی بودن جامعه رنج درسینه داشتند، رنج مردم راازچهره های افسرده شان زدودند.

درآن زمانها که رسانه های جمعی خیلی محدود بود وبا اصلا وجودنداشت، تیاتر یگانه راه حل پرابلم های جامعه بود. تغیرذهنیت عامه بدون قبول فداکارهنرمندان ن ممکن نبود.

هنرمندان درهرجامعه مشکلات، رنجها وپرابلم های بخصوص خویش را داشتند.

عموماٌ درکشورهای جنگ زده، زمینه فعالیت برای تیاترمحدود میگردد. مگرقلم بدستان بخاطر تنبه جنگ آفروزان وبرای روشنکردن ذهن مردم بخاطر ویرانگری های جنگی، مظالم اجتماعی واقعیت هارا مینویسند. واقعیت هایکه ازتراوش قلم نویسنده حاصل میگردید، وجود هنرمندان را ضرورت و حتمی میسازد، تا ترواش قلم نویسندگان را با ظرافت هنری درتیاتر بازگو بدارند.

متاسفانه درکشورما برای احیای واعمارمجدد تیاتیر وتربیت هنرمندان، بعداز یک وقفه طولانی جنگ توجه جدی صورت نگرفته است.

تیاترافغانستان درطول تاریخ خود را به سینه کش کرده است. هرگاه فرد هنردوست ووطن پرست برای زنده نگهداشتن این گنج پربها اقدام نموده است، با سیلی نا امیدی ازطرف مقامات حاکم نوازش گردیده است.

اکنون که زمانهای تیره وتارک ازجهان رخت سفر برتن کرده است، اما با تاسف دوران ظلمت هنوزهم فضای این آیینه تمام نمای کشور را غبار آلود نگهداشته است.

هیچ گونه توجه برای پرورش هنرمندان واعمارمجدد تیاتر درسرتا سرکشور صورت نگرفته است. درحالیکه کشورما درگذشته هنرمندان با استعداد وخوب داشت، تیاترکشورما به سطح ملی وسطح منطقه ازافتخارات وموفقیت های بینظیر برخورداربود.

اکنون با گفت وشنودکوتاه با آقای نعمت الله گردش هنرمند تیاترکشور یاد آن روزگار را تازه میسازیم.

س) آقای گردش بفرمائید خودرا معرفی کند.

ج) نعمت الله فرزند خیرالله میباشم وگردش تخلص مینمایم.

س) آقای گردش آیا پرسیدن سال تولد برای تان آزار دهنده است؟

ج) نخیر.... اگر خود را چهارده ساله ویا نود ساله معرفی کنم، کدام تاثیر درحالت فعلی من نخواهد داشت. درسال 1947 میلادی درشهر کابل تولد شدم.

س) بد نیست اگر از دوره های مکتب وتعلیمات هنری ومسلکی تان تذکر بدهید.

ج) مکتب ابتدایه را درمکتب نمبر اول ذکور بی بی مهرو تمام کردم، برای آموزش مسلکی بمکتب میخانیکی کابل شامل گردیدم. با پایان رسانیدن صنف نهم مکتب میخانیکی کابل، شامل تخنیکم جنگلک شدم.

س) آیا در بخش های تخنیکی رسانه های جمعی افغانستان اشغال وظیفه داشتید.

ج) نخیر با دوازده سال تحصیل مسلکی تخنیکی هیچگاه سعادت ایفای وظیفه را دربخش های تخنیکی رسانه های جمعی کشورم، نداشتم. زمانیکه ازصنف دوازدهم تخنیکم جنگلک فارغ شدم، هوای مسلک دیگری در سرم زد.

درآن زمان درچوکات وزارت اطلاعات وکلتوروقت موسسه هنرهای زیبا تشکیل گردید.

که با اخذ امتحان کاکنور فارغان صنف دوازده را برای پرورش در بخشهای مخالف هنری مانند، تیاتر، موسیقی، دیکور، خطاطی و درمجموع برای سینما توگرافی می پذیرفت.

س) آیا برای فعالیت فیلم سیمنا هنرمندان را تربیه میکردند.

ج) اصلاٌ هنرمندان سینما، زاده دامان تیاترمیباشند. برای تربیه بخش های مختلف، موسسه هنر های زیبا فارغان صنوف دوازدهم را می پذیرفتند.

باید یا آوری نمایم، شش ماه قبل ازفعال شدن موسسه هنرهای زیبا، وزارت اطلاعات کلتور یک فیلم را بنام عقاب تهیه وبنمایش گذاشته بود.

آقای ظاهرهویدا نقش مرکزی آن فیلم را داشت وآقای فیض محمد خیرزاده آنرا دایرکت نموده بود. انگیزه ایجاد موسسه هنرهای زیبا بعد از نمایش فیلم عقاب بوجود آمد. ازطرف دیگر آقای فیض محمد خیر زاده بعد ازاخذ دیپلوم ماستری دررشته هنرهای زیبا از ایالات متحده امریکا برگشته بود، باید از دانش او درتربیه هنرمندان استفاده میشد.

س) شما برای آموزش هنر تیاتر شامل کورسهای هنری موسیسه هنرهای زیبا شدید ویا .....

ج) بلی همیشه آرزو داشتنم، منحیث هنرمند درساحه مطبوعات کشورکارکنم. روی همین علاقه مندی بخاطرهنرمند شدن، درامتحان سهم گرفتم و شامل موسسه هنرهای زیبا شدم.

س) چه کسانی آن کورسها را فرا گرفتند و تحت چه نوع شرایط شمولت کورس امکان پذیزبود.

ج) شرایط قسمی بود که فارغان صنف دوازدهم بعد از امتحان بصفت مامورین مقرر و درعین زمان شامل کورس هنرهای زیبا میشدند و دربخش های مختلف تحت تربیه وپرورش قرارمیگرفتند.

من بخش تیاتر را انتخاب کردم. بعد ازکارهای مقدماتی مراحل تقررکه دو ماه را دربرمیگرفت، با دیگرهنرمندان شامل کورس شدم.

درآن کورس البته دربخش تیاتر، آقای آصف وردک، شادروان وهاب صعنتگر، آقای ولی ساحل، آقای نعیم کریمی، آقای فیض محمد احراری، آقای احسان اتیل، آقای دیپ لعل، آقای ستار جفایی وآقای خان آقا سرور و از جمله خانم ها خانم رزغونه آرام، خانم زلیخا نگاه، خانم مزیده سرور، خانم نیلوفر، خانم شمیم بودند. اگرکسی را فراموش کرده باشم، ازایشان صمیمانه معذرت میخواهم.

س) بعد ازختم کورس کدام سند فراغت برای تان داه میشد.

ج) بلی این کورسها بالاترازصنف دوازده بود، بعد از یکسال تدریس هنری برای هنرمندان شهادت نامه فوق بکلوریا داده میشد و همچنان جهت آموزش بیشتربورس های اسکالرشیپ نیز برای هنرمندان در نظرگرفته شده بود. طورمثال یکتعداد هنرمندان مانند، آقای خان آقا سرور و آقای ستارجفایی به کشورهند در رشته تیاتر و آقای حیات الله خروش و آقای رحیم جهانی وببرک وسا" دررشته موسیقی به روسیه سفرکردند.

این هنرمندان ازجمله فارغان دوره اول کورس "موسسه هنرهای زیبا " بودند. نا گفته نباید گذاشت که آن موسسه هنرمندان را بشکل اکادمیک در رشته های مختلف تربیه مینمود.

س) کورسهای موسسه هنرهای زیبا چند سال فعالیت داشت وچه تعداد هنرمندان را به جامعه تقدیم کرد.

ج) فارغان دوره اول آن هنرمندانی بودند که تذکر دادم. فارغان دوره دوم هنرمندان ذیل بودند . محترم احسان اتیل، شاد روان وهاب صعنتگر، خانم پروین صعنتگر، خانم مزیده سرور، محترم خان آقا سرور، محترم میا احمدی، محترم ولی ساحل، محترم فیض محمد احراری، محترم نعیم کریمی، محترم سیلمان، شاد روان سید مقدس نگاه، خانم زلیخا نگاه، شادروان داود فارانی، وخانم رزغونه آرام و خودم بودم.

س) موسس هنرهای زیبا تنها دو دوره فارغان را به جامعه تقدیم کرد، دلیل توقف آن موسسه هنری چه بود.

ج) تاریخ هنر وهنرمندان درکشور ما خیلی تلخ بوده وفکرمیکنم تا امروز هم تلخ کامی گلوی هنر تیاترکشور ما را می فشارد.

آقای فیض محمد خیر زاده درشهر نیوریاک ایالات متحده امریکا در رشته سینما توگرافی ماستری خویش رااخذ کرده بود، بوطن برگشت. نامبرده میخواست هنرمندان مسلکی دربخش های مختلف هنرتربیه کند. اما با تاسف درکشورما هرکی کارکرد، بمشکلات مواجع میشود.

برعلاوه که تشویق وتقویه نگردید، موسسه هنرهای زیبا را لغو کردند.

هنرمندان هرطرف پراگنده شدند، یکتعداد به پوهنی ننداری جذب گردیدند، یک تعداد کاملاً با هنرقطع رابطه کردند. ازجمله آقای احسان اتیل، آقای آصف وردک، آقای وهاب صعنتگر وخانم پروین صعنتگر و خود بنده در پوهنی ننداری جذب شدیم.

س) فکرمیکنم کورسهای هنری دیگری هم در وزارت اطلاعات فعالیت داشت. در آن مورد کمی روشنی بیاندازید.

ج) گپ شما کاملاٌ دقیق است. دیپارمنت آرت درامانتک وزارت اطلاعات کلتور، با کورسهای هنرهای موسسه هنری زیبا فرق داشت. زمانیکه هنرمندان هرطرف پراگنده شدند، یک تعداد محدود درپوهنی ننداری فعالیت میکردند، ضرورت هنرمندان بیشتر محسوس شد. بعداٌ وزارت اطلاعات و کلتور کورس های تربیوی مسلکی را بنام "کورسهای آرت دراماتیک" درچوکات وزارت اطلاعات وکلتور ایجاد نمود که نسبتاٌ عمر بیشترداشت.

س) درباره مدت فعالیت کورس های "آرت دراماتیک" و تعداد هنرمند را تربیه شده آن کمی تذکر بدهید.

ج) این کورس برای مدت سه سال تدریس میشد.

آقای گل احمد فرید منحیث ریس آن دیپارمنت ایفای وظیفه مینمود. من نیز زمنیه تحصیلات عالی مسلکی راکه بورس های اسالرشیپ موسسه هنرهای زیبا بود، نسبت از بین رفتن موسسه هنرهای زیبا ازدست نداده بودم، از پوهنی ننداری دو باره بکورس آرت دراماتیک وزارت اطلاعات وکلتور شامل شدم.

دراین کورس حدود بیست وچهار نفرجذب گردید. بعضی آنها را بخاطر دارم، جناب سرور زمان، جناب زلمی رحمانی، جناب عظیم رباطی، جناب کریم جاوید، جناب سلیم خنجی، جناب نسیم خوشگوار، جناب فیض محمد احراری، جناب مجید غیاثی واز جمع خانم ها خانم زرغونه ارام، خانم مکی "فتانه" وغیره بودند. بعد ازسه سال که اولین دوره کورس فارغ گردید، با تاسف دکتور محمد انس بحیث وزیر اطلاعات وکلتورمقرر شد.

جناب محمد انس علاقه با هنرو هنرمند در آن جامعه که با فرهنگ سنتی مشت وگریبان بود، نداشت. جناب وزیر وقت، تمام هنرمندان را بصف معلم بولایات تبدیل و کورس آرت دراماتیک را بسته نمود. من هم بحیث معلم بولایت کاپیسا تبدیل شدم. چون در رشته معلمی تربیه نشده بودم، از معلمی استفاه دادم.

س) آیا بیکاری تان ایام طولانی داشت ویا کاردیگرخلاف علاقه تان سرشته کردید.

ج) مدتی بیکاربودم، با تبدیلی داکترانس ازسمت وزارت اطلاعات وکلتور، آقای فیض محمد خیر زاده دوباره درافغان ننداری هنرمندان مسلکی را جذب وبه نمایشات درامها پرداخت. من وآقای احسان اتیل، خانم زرغونه آرام دوباره درافغان ننداری جذب شدیم.

س) با این همه سرگردانی ها وتحصیل هنری بالا آخره اولین درامی را که در تیاتر بازی کردید، چه نام داشت.

ج) نقش های خورد وکوچک در درام های زیاد کارکردم، اما اولین درام که نقش اول را درآن بازی کردم، بنام پلازا نام داشت.

س) در درام های که نقش اول را داشتید نام بگیرید.

ج) درام کور خود بینای مردم به دایرکت استاد حمید جلیا، خشم خلق نوشته اسدالله حبیب وبه دایرکت استاد حمید جلیا، درام پر جیره به دایرکت استاد عبدالقیوم بیسد، درام عاطفه به دایرکت مرحوم سردارمحمد ایمن و آقای عزیرز الله هدف بود، البته درام عاطفه در ولایات کشور و ممالک آسیای میانه مانند ازبکستان وترکمنستان نیز نمایش داده شد.

درام میرزا قلم نوشته و دایرکت محترم استاد عبدالقیوم بیسد بود که نقش مرکزی داشتم.

س) گفتید میرزا قلم ؟

ج) بلی کاملاٌ درست شیندید، استاد بیسد درام های کمیدی را اول بنام بوقلمون وبعد بنام میرزا قلم که جنبه انتقادی، در رابطه به اموراجراات اداری وفساد اداری دولت وقت بود، بشکل طنز نوشت و دایرکت نمود. درافغان ننداری واقع چمن منطقه جشن بنمایش گذاشته شد.

بعداٌ پرودیسران رادیو، ازقلم نویسنده های مختلف بشکل رادیویی میرزا قلم را تهیه و ازطریق رادیو نشرکردند. اندیشه برنامه های میرزا قلم هماناٌ خمیرمایه هنری تیاتر، نوشته وابتکار استاد محترم بیسد میباشد.

س) آقای گردش اجازه بدهید که درباره زندگی شخصی تان سوال نمایم.

ج) بنده درخدمت هستم بفرمائید.

س) آیا عاشق شدید.

ج) زندگی خودش سراپا عشق است. من همیشه عاشق زندگی بودم وهستم. به نیروی همین عشق است که نفس میکشم ، زندگی میکنم.

س) آقای گردش سوال عشق را تجاهل کردید، پس اجازه بدهید که بپرسم چند بار ازدواج کردید.

ج) این سوال شما مرا به سفر دور و دراز و به زمان کودکیم میبرد.

واقعیت این است که من دوبار ازدواج کردم ویکبارهم عاشق شدم، که قبلاٌ خدمت تان تذکردادم. قصه ازدواج من مانند هنرمندن شدم، فراز ونشیب زیاد داشته است.

بار اول صنف دوم مکتب بودم که ازدواج کردم.

س) شوخی هنرمندانه تان را پذیرفتم، از واقعیت کمی دور بود.......

ج) باخنده گفت، میدانم باور نمیکنید، مگر دقیق در صنف دوم مکتب اولین بار ازدواج کردم. چون پدرم یک پسر داشت. خیلی آرزو داشت، خوشبختی فرزندش را در زندگی تماشاه کند.

یک دختر هم سن سالم رااز اقارب مادرم، برایم خواستگاری نمود. یکروز درصنف مصروف گذاشتاندن امتحان بود. پدرم بمکتب ما آمد، از دستم گرفت ومرا باخود برد.

معلم وسرمعلم مکتب مخالفت کردند، در روز امتحان برای شاگر اجازه داده نمیشود.

اما پدرم مرا به زور از صنف کشید وبرای معلم گفت{ امروز" طویش است" عروسی پسرم است}. واقعاٌ همان روزعروسیم بود.

س) واه ... همسر تان با شما یکجا بزرگ شد.

ج) بلی ...ما با هم یکجاه بزرگ شدیم. وقتیکه بسن بلوغ رسیدم، متوجه زندگی شدم. واقعت زندگی را درک کردم. همان بود که پدرم جای خوشبتی فرزندش، سردردی وسرگردانی فرزندش دید. با مخالفت های پدرمواجه شدم، ازخانه قطع علاقه کردم.

این بود نتیجه فرهنگ سنتی وهوس وارمان پدرم که حیات هردوی ما را فدا کرد.

بعد ازتولد دخترم ایفا جان ازهم جدا شدیم. مدت برای عشق اصلی منتظربودم. بعد ازجدایی ما اول مادرایفا جان ازدواج نمود. بعد مادر ودخترم گرفته از پدرم جدا شدیم.

زندگی جداگانه اختیارکردیم. چون خودم قربانی فرهنگ عقب مانده سنتی شده بودم، با عشق در تیاتر بخاطر روشنگری اذهان عامه کار میکردم. تا دیگران مانند ما فدای هوس بیجاه وفرهنگ های عقب مانده جامعه نگردند.

س) بلاآخره عشق اصلی را پیدا کردید.

ج) بلی عشق اصلی را پیدا کردم، باردوم سی سال قبل از امروزکه با شما مصاحبه دارم، با زرغونه جان" رفاه " ازدواج کردم. راستی زندگی با عشق اصلی درکمال خوشبختی پسری میشود.

س) آقای گردش با دو ازدواج جمعاٌ چند فرزند دارید.

ج) سه فرزند دارم. یک دختر بنام ایفا جان از ازدواج اولم میباشد، دو فرزند دیگر بنام های مریم جان و حامد جان از ازدواج دومم با زرغونه جان میباشد.

س) فرزندان تان هم به هنر تیاترعلاقه دارند.

ج) علاقه دارند، مگرراه هنر را تعقیب نکردند. دختر بزرگم عروسی کرده و دو فرزند دارد، مصروف تربیه فرزندانش میباشد. مریم جان وحامد جان در رشته طب در ایالت نیوریاک مصروف تحصیل هستند. امید وارم آنها بعد از ختم تحصیل مصدر خدمات بزرگ برای انسان نیازمند شوند.

س) کدام سال افغانستان را ترک کردید.

ج) درسال 1983 میلادی کشور را ترک وبه پاکستان رفتم، بعداز پنج ماه طرف امریکا سفر کردم. ازهمان زمان تا حال، درایالت نیوریارک زندگی دارم.

س) زندگی را در هجرت چگونه یافتید.

ج) زندگی درهرکجا یکه باشد، زحمت وتلاش کاردارد. درکشور خود هم اگر انسان برای بهبود زندگی تلاش نکند، مشکلات میداشته باشد. درکشورهای پیشرفته اقتصادی، اگر اندک تلاش بخرچ داده شود، امکانات بیشتر برای زندگی راحت وجود دارد.

من درنیوریاک مدت یکسال وهشت ماه کارخیلی شاقه انجام دادم. تا زندگی اندک رنگ و روغن گرفت. بعد درفکر تجارت شخصی افتادم.

اکنون به یاری خداوند و به همکاری همسرعزیزم الحمدالله زندگی خوش دارم.

س) درامریکا و بخصوص ایالت نیوریارک تجارت سینما، تیاتر وسایر بخش های هنری طوفان کرده است، شما کدام فعالیت هنری داشتید.

ج) نخیر...چون هنر تیاتر بیک یونت هنری ضرورت دارد. هنرمندان ما هرطرف پراکنده شدند. کدام فعالیت هنری نداشتم وندارم.

س) پیام تان برای مردم تان وهنرمندان دیگر چیست.

ج) پیام من برای همه هنرمندان عزیز ومردم افغانستان انیست: با خود صادق باشیم.

ازحسادت های بی مورد، سخنان بی مسوولیت در باره همدیگرصرف نظرنمایم، بعوض همکاری، صمیمیت، خوشبنی و وحدت را در بین هموطنان رایج سازم. هرکی که هستم، با گذشته وشغل فعلی خود افتخار نمایم. از ادعای های بیجا وبیمورد و از نسبت دادن القاب بلند وبالا بخویشتن اجتناب بداریم.

هنرمند واقعی بنظر بنده آنکس خواهد بود، که احساسات نویسنده وشاعر را تبارز بدهد. هنرمندان مسوولیت بزرگ دارند، هرنقش را که تمثیل مینماید، باید آنقدر درعمیق نقش خود غرق شوند که صحنه را بواقعیت درذهن تماشا چی ایجاد نمایند.

ضرور نیست که هر هنرمند لقب هنری داشته باشد، البته القاب هنری را بدست آوردند، کاریست بس دشوار وبزرگانیکه به گرفتن لقب هنری نایل گردیدند، یک عمر برای بدست آوردن آن زحمت کشیده اند، از مراجع با صلاحیت برای شان آن افتخار داده شده است.

انسان باید همیشه درتلاش وتحقق باشد. آنچه ازاثر تلاش بدست میآورد، بدان قناعت داشته باشد. ازکارشریفانه که بخاطر پیش برد زندگی انجام میدهند، خود را تحقیر شده حس نکنند. کارشریفانه و صادق بودن به خویش، شخصیت انسان را برجسته میسازد.

بعضا با هموطنان را برخورده ام که ازانجام وظیفه شریفانه شان درکشورهای میزبان، خود را سرافگنده میشمارند. بجای حقیقت، به لاف وگذاف خود را کسی که نیستند، معرفی میکنند.

در پایان برای همه عزیزان وهموطنان گرامی سعادت آرزو میدارم، درهرجایکه زندگی دارند، با فامیلهای شان شاد باشند. هم چنان ازشما خانم ارجمند" ماریا جان" که وقت گرانه بهای تان را برای معرفی هنرمندان صرف میدارید وهنرمندان راازهرگوشه دنیا پیدامیکنید، یک جهان سپاس گذارم و موفقیت بیشتر برای تان آرزو دارم. پایان

۱۳۸۸ بهمن ۲۲, پنجشنبه

معرفی محترم پردیس هنرمند تیاتر افغانستان



محترم عبدالروف پردیس فرزند مرحوم عبدالمجید خان یکی از شخصیت های فرهنگی وهنری سابقه دار تیاتر افغانستان میباشد.
پردیس تحصیل ابتداییه خویش را در مکتب نمبر پنج واقع پل باغ عمومی شهر کابل تا صنف چهارم تعقیب نمود وصنف پنجم را در لیسه صنایع کابل آغازید. در صنف نهم مکتب صنایع مصروف تحصیل بود، مریضی عاید حالش گردید، جهت تداوی روانه کشور هند شد. بعد از صحت بیابی وبرگشت بوطن دوباره سراغ تحصیل را نگرفت، عشق هنرتمثیل در سینه اش جوانه زد، راه تیاتر را در پیش گرفت. در آن زمان جامعه در فرهنگ عقب مانده ای سنتی بسر میبرد و هنرمند شدن هم کار ساده وآسانی نبود.
خوشبختانه پدر مرحوم شان وی را در این حرفه شریفانه مدد گار بود . محترم پردیس را در باره هنر تمیثل ووخاطرات هنرمند شدنش را پرسیدم. او خاطرات تقررش را درتیاتر چنین توضیح نمود.
جواب: زمانیکه ازهند برگشتم ، در پوهنی ننداری وقت یک تیاتر فعال بود، بخاطر تقررم مراجعه کردم. روزاول که به دراوازه تیاتر رسیدم یکتن از هم صنفانم را دیدم، از جرئتم کاسه شد ، دوباره برگشتم. در اثر تشویق پدرم روز دوم بار طرف تیاتیر رفتم، باز هم تکرار حادثه بود . روزسوم زمانیکه بدروازه رسیدم ، آن هم صنقفی ام"عالم " نام داشت دروازه تیاتر را باز کرد ومرا بداخل تیاتر تیله نمود. درواره را محکم در عقبم بست ، صدای دروازه بداخل تالار منعکس گردید، تمام هنرمندانیکه در داخل تالار حضورا داشتند، متوجه ورودم شدند. استاد عبدالقیوم بیسد درروی ستیج درحال تمرین بود، ورقه عرض خودرا برایش دادم. استاد بیسد یک نقل درام را که در حال تمرین بودند، برایم پسرد وگفت یک جمله را اننخاب واز یاد کن. بعداٌ در روی ستیج از من امتحان گرفتند. تعداد هنرمندان زیاد بودند که در ان زمان از شهرت خوب هنری برخوردار بودند، مگر من نمی شناختم. در حالیکه سه روز از پشت دروازه تیاتر نسبت کم جرئتی واز بیم هم صنفی مکتبم جرئت داخل شدن را به تالار نداشتم، مگر در امحتان کامیاب شدم. نقش یک معلم را در همان درام بازی کردم. آغاز کارم در تیاتر اینطور بود ، تاحال برایم یک خاطره فراموش نا شدنی است.
س:هنرمندان که درآن زمان فعالیت هنری داشتند، بعداً شماآنها را معرفی شدید، بخاطر تان است نام بگیرید.
جواب: مرحوم عبدالرحمن بینا، محترم استاد عبدالقیوم بیسد، محترم وزیر محمد نگهت،، مرحوم یسد مقدس نگاه، مرحوم استاد رفیق صادق، محترم محی الدین، محترم شیردل، مرحوم عظیم رعد، مرحوم محمد زمان انوری، مرحوم احمد ضیا قاری زاده، مرحوم نیک محمد قایل ، محترم خلیل قاری زاده و دیکرگران بودند.
س: در آن زمان وجود هنرمندان " زن" نا ممکین بود، شما چه نوع نقش ها را بازی میکردید.
جواب: برای من هنرمندشدن خیلی مطرح بود، تا در این مکتب فرهنگی راه پیدا کنم. از طرف دیگر خوب ترین هنرمندان با شهرت درآن زمان نقش های خانم ها را بازی میکردند. برای من جای سعدات بود اگر یک نقش خانم را به موفقیت بازی میکردم.
س: یعنی که شما نقش "خانم ها" را بازی کردید .
جواب: بلی من در نقش مادر خودرا خیلی راحت احساس میکردم.
س: غیر از تمثیل در تیاتر، دیگر چه مصروفیت های داشتید.
جواب : خدمت تان عرض کنم که تمام فعالیت های من در ساحه تیاتر خلاصه شده بود. زمانیکه نسبت دلیلی تیاتر پوهنی ننداری بسته شد، بعضی هنرمندان در " شاری"شهری ننداری رفتند و من هم در شهری ننداری به فعالیت هنری خود دوام دادم . در انجاه یک گروپ هنری موسیقی ،تحت رهبری مرحوم فرخ افندی وجوداشت. هنرمندان ازقبیل مرحوم استاد سلیم سرمست، استاد مرحوم فقیر محمد ننگلیالی، آقای جمعه خان،مرحوم چاچه محمود "کاکای مرحوم استاد سرآهنگ" آقای محمد انور نوشاد، در بخش نوازهندگی فعالیت داشتند، محترم استاد محمد حسین ارمان،مرحموم محمد ابراهیم نسیم ، مرحوم عیدالرحیم ساربان و دیگران بودند که اواز میخواندند. بعد ها من همرای مرحوم محمد ابراهیم نسیم در تبدیلی پرده های درام در ستیج ظاهر میشدیم وبنام زن وشوهر جنگره انتره های کمیدی خوب را اجرا میکردیم. تا آمادگی پرده بعدی تماشاچیان بدون خستگی به موسیقی وجنگ ما دو نفر مصروف میشدند ومیخندیدند.
س: از ممثلین شهری ننداری انوقت کسی را بخاطر دارید ، نام بگیرید.
جواب: ممثلین آنزمان در شهری ننداری عبارت بودند از مرحوم استاد عبدالرشید جلیا ، آقای استاد محمد یوسف کهزاد ، محترم محمد نعیم رفاه، محترم عظیم فایز، محترم ستار وارسته، محترم یوسف بهروز، محترم نجیب الله مساء، محترم سایر هراتی، مرحوم اکرم نقاش، مرحوم سید مقدس نگاه، مرحوم استاد حمید جلیا، مرحوم اکبر نادم، مرحوم غفار دلسوز، آقای مهدی شفا،آقای نعمت الله فراهی ،محترم محمد نسیم اسیر، آقای آرام، آقای سید نظیف مروت "برادر سید مقدس نگاه" آقای تواب لطیفی، آقای عیسی نوا،"بعداٌخمار تخلص کرد" آقای امین الله ندا، آقای امین آشفته ودیگران بودند، شاید بعضا آنها را فراموش کرده باشم مرا معزور دارند و دقیق نمیدانم که از جمله آنها ی زنده است وکی وفات نموده ، درهر حال خداوند از لطف خویش محروم شان نسازد.
س: تا جایکه اطلاع دارم شما ومرحوم نسیم در رادیو افغانستان وقت هم انتره های کمیدی میخواندید.
جواب: بلی زمانیکه رادیو افغانستان نشرات مستقیم داشت، من ومرحوم محمد ابراهیم نسیم انتره های کمیدی اجرا میکردیم.
س: آیا پارچه های شما در آرشیف رادیو پیدا میشود.
جواب: در آن زمان رادیو افغانستان انکشاف زیاد نکرده بود. وسایل ضبط وجود نداشت.
س: از نشرات مستقیم رادیو چه خاطره دارید.
جواب : یک خاطره از استاد مرحوم شیدا دارم. او همرای نوازندگان در ستدیو حضورت داشتند ، من ومرحوم نسیم پارجه کمیدی موزیگال خود را اجرا میکردیم . استاد شیدا را خنده گرفته بود، دستمال بزرگ را که سامان و آلات موسقی را بسته میکردند، آنرا کلوله کرده بدهنش فرو برد، تا صدای خنده اش انعکاس نکند.
س: اگر یک خاطره از هنر تمثیل تان را نیز قصه کنید خوش میشوم.
جواب : یک مدت زمان در جمع مردم بنام پاکستانی شهرت گرفتم. برایم خاطره خوب است.
س: چرا پاکستانی ، کمی توضیح بدهید.
جواب : زمانیکه در افغانستان موضوع پشتونستان خیلی داغ بود، یک اثر از آقای مهدی شفا در شهری ننداری نمایش داده میشد. من نقش پاکستانی را به عهده داشتم. حریف من در چنگ نجیب الله مسا بود وقتیکه جنگ شروع شد هنرمندانیکه نقش افغان را داشتند، قبلاٌ خودرا مرده انداخته بودند، یکبار زنده شدند وجنگ شدید بین افغان وپاکستانی شروع شد. نجیب مسا مرا بلند کرد در روی زمین زد، من با پطلون پولیس پاکستانی ملبس بودم . در زد وخورد پطلونم پایان افتاد. تماشاه چیان کف زدند. بعدازآن در هرجا مردم مرا پاکستانی صدا میکردند ، اونه همان پاکستانی که افغان ها پطلونش را کشید. چالب تر ازآن که ، دوازده سال بعد ازآن نمایش آقای مهدی شفا با خانم مراد در مندوی کابل دیدند ، آقای شفا برای خانمش مرا چنین معرفی کرد. ای همان پاکستانی است که افغانها پلطلون را کشیدند.
س: از فعالیت های تان در تیاتر ولایات کشور هم توضیح بدهید.
جواب: زمانیکه به خدمت مکلفیت عسکر در ولایت پکتیا بودم . بعد از ختم دوره عسکری در دافغانستان بانک ولایت پکتیا ددر شهر گردیز مقرر شدم. در آن زمان شخصی بنام نور محمد پوهینده مدیر مطبوعات ولایت پکتیا بودیک نمایش نامه را بقام خودش " بنام دزد" مجبور نوشته بود . درسینما پکتیا به نمایش گذاشتیم. طرف استقبال مردم قرار گرفت. بعد برای سه سال در دوره اقامتم در پکتیا با مطبوعات شهر گردیز در کنار وظیفه رسمی فعالیت هنری داشتم. بعد از سه سال، از ولایت پکتیا تبدیل شدم در ولایت بلخ نیز فعالیت هنری داشتم.
س: در شهر مزار شریف در بخش تیاتر تبدیل شدی ویا چطور.
جواب : بعد از عسکری من برای سه سال در د افغانیتان بانک پکتیا کار میکردم. بخاطر سابقه بانکی داشتم مرا در وزارت مالیه در کابل مقررکردند و بعد از مدتی کوتاه در مزار شریف بحیث مامور مالیه مقرر شدم. یک روز در مزار شریف در خانه بودم ، کسی بنام سید عثمان صدوی که مسوولیت سره میاشت شهر مزار شریف را داشت ، بدیدنم آمد .بخاطر جمعآوری یک پشت پول برای سره میشاشت، میخواست یک نمایشنامنه را در سینما شهر مزارشریف به نمایش بگذارد. شاروالی مزار شریف در این مورد چندان موافقت نداشت، گفت هنر در این شهر مرده است، خود را زحمت ندهید. چون موضوع خیر یه سره میاشت بود ، شاروال را قتاعت دادم وتا سینما را در اختیار ما بگذارد. در هر صورت نمایش شروع گردید ومورد استقبال بی سابقه مردم قرار گرفت و یک مشت پول هم برای سره میاشت جمع گردید. بعد از ان شاروال مزار شریف مبلغ چهل هزار افغانی را برای خرید موبل ودیکور تیاتر تخصیص داد. سالون سینما برعلاوه نمایش فیلم آماده بهره برداری نمایش تیاتر نیز گردید. در همان موقع آقای اکبر روشن هنرمند تیاتیر در شهر حیرتان مامور تانگ تیل آن شهر مقرر شده بود، از وی نیز تقاضا کردم تابا ما در تیاتر همکار نماید. تیاتر بیدار ننداری شهر مزارشریف دوباره به اوج شهرت خود رسید. نمایشانت عموماٌ در فضای آزاد اجرا میشد، در فصل خزان هوا روز تا روز سرد میشد، در یک نمایش شکایت خویش را در گوش مقامات رساندیم .
س: به جز آقای روشن چه کسانی با شما همکاری داشتند.
چند نفر محدود را بخاطر دارم آقای نظر محمد نبیل، آقای انور نبیل، آقای محمد گل انور، آقای عارف محسنی "عرفانی" آقای یعقوب ظفر، عبدالحکیم ویک نفر بنام بسام بود که اسمش را فراموش کرده ام . یکتعداد همکاران دیگر نیز بودند، چون غیر مسلکی بودند به هنر ادامه ندادند وفعلا از خاطرم رفته اند. مرا عفو کنند.
س: نقش خانم ها در بیدار ننداری چطور بود.
جواب: نقش خانم را ها در مرکز وولایات درآن زمان مردان بازی میکردند. با وجودیکه مدیر مطبوعات یک خانم را برایم معرفی کرد ، اما متاسفانه از سواد بهره مند نبود ، نمیتوانست تمام درام را از یاد نماید، اما باآنهم حافظه خوب داشت در تبدیلی پرده های درام همرای من آهنگ های آقای خفیظ الله خیال وخانم ژیلا که در آن زمام خیلی هشرت داشت دوگانه میخواندیم. اسم ان خانم ارجمند مینا بود.
س: آقای پردیس موضوع سردی هوا و تیاتر ازاد کارش کچا کشید.
جواب: در یک نمایش شخص والی برای تماشاه آمده بود، مشکلات را کنایه امیز در گوشش چکاندیم. والی به شاروال ومدیر مطبوعات هدایت داد، تهداب تیاتر بیدار ننداری را بگذارند. زمانیکه تیاتر آماده بهره برداری شد، در تیاتر اصلی بیدار ننداری یک نمایش نامه که اثر مرحوم سیدمقدس نگاه بود "پیاله زهر" نام داشت به نمایش قرار دادیم. برای افتتاح تیاتر از تمام مامورین ملکی وپولیس واردو دعوت بعمل آمده بود، انقدر تماشا چی زیاد بود که در سالون چوکی گنجایش نداشت ، مردم ایستاده درام پیاله زهر را تمناشاه کردند. فوق العاده استقبال گردید. جالب آن بود، که والی بلخ قای اورملُ قبل از نمایش برای ما گفت ، اگر نمایش عاید نکرد و مردم خوش نکردند دروازه تیاتر را بسته میکنم وگدام جورش میکنم. مگر بعد از نمایش روی ستیج آمد وهر یک مارا بغل کرد وکلی تیاتر را برای هنرمندان تسلیم کرد.
س: چند سال در بیدار ننداری خدمت کردید.
جواب : مدت هفت سال برعلاوه کار ماموریت رسمی در تیاتر خدمت کردم. نمایشات ما در ولسوالی های دور ونزدیک و ولایات همجوار نیز برده میشد که از جمله ولایت کندز، سمنگان ، اندخوی، یغلان، پلخمری، سرپل مزار ، شبرغان وغیره .
س: چه خاطره از هفت سال هنری تان در بیدار ننداری دارید.
جواب: یک خاطره تلخ ویک خاطره موفق امیز دارم.
یک نمایش را بنام " هزارآفرین" در بیدارننداری داشتیم. خیلی ترسناک بود، برای مردم اعلان شده بود که اطفال خورد سال ممنوع است . اما یکروز والی برای تماشاه با پسر خورد سالش امده بود. من نقش " دیوی"را داشتم . پسر والی به حدی ترسیده بود که فکر کرده بود، دیوی واقعی است در بغل پدرش خودرا مخفی ساخته بود ، والی بعد از نمایش همه هنرمندان را مورد شفقت قرار داد وموققیتم را چند بار تبریک گفت. خاطره تلخ آن بود که در روز دو ویا سوم نمایش در روی ستیج بودم خبر وفات دخترم بنام " آصفه " برایم رسید. بعد از تشریح جنازه روز بعدی بازهم بکار شریفانه خود ادامه دادم، با وجودیکه والی وشارولی ومدیر مطبوعات برایم گفتند، نمایش را متوقف سازید. اما نخواستم مردم را در انتظار بگذارنم . با وجود که سوگ دخترم را دبدل داشتم به نمایش ادامه دادم.
س: زمانیکه دوباره بکابل برگشتید به تیاتر همکاری کردید ....
جواب : زمانیکه بکابل آمدم، در فرخی ننداری بکار هنری خویش ادامه دادم. همرای آقای اکبر روشن دوباره در فرخی ننداری همکار شدم.
س:آ قای پردیس تا جایکه من میدانم در رادیو تلویزیون ملی نیز شما همکاری داشتید، چه خاطره از آن دارید.
جواب: شما نیز همکارم بودید. بلی ... در سال 1357 که تلویزیون ملی بفعالیت آغاز کرد به هنرمندان زیاد ومخصوصاٌ به هنرمندان سلبقه دار تیاتر ضرورت داشتند. من نیز مراجعه کردم. در رادیو تلویزیون با هنرمندان سابقه دار و نوآموزان در پارچه های مختلف رادیویی وتلویزیونی کار کردم. یک خاطره خوش از برنامه رادیویی که آقای ظاهر هویدا بنام "مرچ ومساله " مینوشت ومدت طولانی در رادیو نشر شد، من با جناب فضل الحق عبادی ، جناب اسد ذکی ،خانم خورشید نور و در اوایل خانم زرغونه رفاه بودند به گردانندگی شخص ظاهر هویدا نشر میشد. خیلی خاطره خوش دارم آن برنامه برای چندین سال از جمله پر شنونده ترین برنامه های رادیو بود.
یک نمایش تیاتر را نیز آقای هویدا بنام "شاه دولا " نوشت و در زینب ننداری نمایش داده شد . من نقش یک ملازم رغا داشتم. آن نمایش نیز آقای عبادی وآقای ذکی همکاری داشتند . آقای هویدا خیلی از اجرای نقشم راضی بود ویک روز در حضورت همسرش از تمثیل من شدیدآ تشکر نمود . خاطره خوش آن تا حال همرایم است.
س: کدام سال شما وطن را ترک کردید.
جواب : در سال 1992 میلادی مطابق 1371 ش_ سال تاریک شروع شد. با وجودیکه من مدت سه ماه همرای مجاهدین کار کردم. اما مجاهدین به هنر ، فرهنگ خیلی جفا کردند . آیا به هنر وفرهنگ ضرورت نداشتند. تمام هنرمندان متواری شدند .هنر وهنرمند جرم شمرده میشد، من نیز ترک وطن کردم . کابل را بقصد مزار شریف با خانواده ام ترک کردم وبعداز آن طرف ماسکو رفتم . مدت نه سال در ماسکو ماندم .
س: تعداد هنرمندان در ماسکو زیاد بودند.
جواب : بلی ، با آمدن مجاهدین همه هنرمندان فرار کردند یک تعداد زیاد آنهارا در ماسکو پیدا کردم. هنرمندان مدتی در ماسکو بودند تا ازطرف کشور های غربی قبول شدند، بعد ماسکو را ترک و روانه کشورهای مختلف شدند. سریال شیرآغا وشیرین گل نیز در ماسکو به همکاری مالی محترم حاحجی احمد شاه نطاق سابقه دار کشور تهیه شد ومحترم انجینیر عبدالف احمدی ان را دایرکت نمود، خود گواهی حضور هنرمندان تیاتیر در آنزمان در ماسکو میباشد.
س: شما نیز در سریل شیرآغا وشیرین گل نقش داشتید .
جواب: بلی نقش داشتم.
چه وقت بکانادا آمدید .
در سال دوهزار میلادی بکشور کانادا رحل اقمت پهن کردم.
س: درکشور کانادا کدام فعالیت هنری داشتید ویا درنظر دارید.
جواب: در کانادا صرفاً یک پارچه هنری را بنام " پارچه امتحان " همرای ماری امید ویک دخترک خورد سال بنام الاهه و جناب مسیح الله عثمانی کار کردم که توسط وحید امید فیلم برداری شد وبه شکل سی دی به تلویزیون های افغانی فرستاده شد. آن پارچه درتولیزیون آریانا " اقای مسگین یار در امریکا ودر تلویزیون آریانا که درکابل از طرف آقای بیات، تلویزون خراسان درامریکا " نشر گردید. چون کار هنر تیاتربه یک یا دو نفر امکان پذیر نیست، کدام اتحادیه هنری درکانادا وامریکا وجود ندارد تا همه هنرمندان جمع شوند وبه همان قوت دیروز پارچه های خوب انتقادی وانتباهی را نشر کنند.
س: آقای پردیس از فعالیت های هنری تان حکایت کردید، اجازه بدهید که ازمسایل شخصی تان جویا شوم .
جواب : من در خدمت تان قرار دارم.
س: جند بار ازدواج کردید.
جواب با خنده برایم گفت، اگر تن به ازدواج دوم میدادم ، شاید از طرف خانمم"کتک " لت وکوب میشدم. صرفاٌ یکبار ازدواج کردم. در اخیر میخواستم با اظهار تشکر، مصاحبه را خاتمه بدهم. برایم گفت، ماریا جان از خاطرات تلخ ، شور وشیرین پرسیدید ...بعد یکبار خموش شد. برایش گفتم حتما ترک یار ودیار برای تان سخت گذشته میخواهید ازخاطرات تلخ سفر چیزی بگوید ...بفرمائید، مینویسم .
جواب : بلی ترک یار ودیار خیلی سخت وتلخ است که حتماٌ همه هموطنان عزیز این تلخی را چشیده اند. آرمان برگشت بوطن را همه ما داریم . مگر تلفات قربانی هایکه مردم دادند، داغیست که اکثریت مردم ما در سینه دارند. خودم نیز همچون داغی در جگر داردم. یک فرزند جوانم تازه از اکادمی پولیس فارغ گردیه بود . در ولایت هرات بوظیفه تقرر حاصل کرد. زمانیکه برای اشغال وظیفه طرف هرات میرفت. در ولسوالی بالا بلوک هرات مجاهدین اورا از سرویس پایان کردند وتا امروز لادرک میباشد. تا زنده هستم دو چشمم براه آن فرزند جوانم در انتظار است . این حسرت مرا سخت نا راحت میسازد، اگر جدس اش را میدیدم شاید دلم صبر میشد. پایان

.


جواب